تغییر باور |5 گام طلایی برای تغییر باورهایتان در سال 1401 -راز موفقیت
تغییر باور
ضمیر ناخودآگاه همیشه در مقابل تغییرات بویژه تغییر باور مخالفت نشان میدهد. این بد نیست، کاملاً طبیعی و خوب است. این لازم بوده و ذهن انسان طی میلیونها سال برای حفظ امنیت صاحب خود به این شکل به ثبات رسیده است. اما این شمشیر دو لبه دارد و اگر بتوان از آن درست استفاده کرد، دنیای شما همان رویاهایتان میشود و همه چیز لذت بخش میشود موفقیت و رضایت. سخن کوتاه میکنیم و به بحث اصلی یعنی گامهای اصلی تغییر باور در این مقاله میپردازیم.
5 گام طلایی برای تغییر باور
من چگونه میتوانم باورهایم را تغییر دهم؟
تغییر باور و عملکرد بطور حتم یکی از بزرگترین مسایل پیش روی محققین فکر و اندیشه امروز است. برای تغییر باور و بهتر است بگوییم هر تغییری چه فکر، عادت، احساس، نگرش و شیوه اقدام و عمل حتماً باید در ذهن خود ضمیر ناخودآگاه را متقاعد و آماده پذیرش تغییر بکنیم.
- آیا نمیدانید چرا برخی کارهای مهم را بیدلیلی انجام نمیدهید؟
- آیا شده شما هم کاری را با انگیزه و علاقه آغاز کنید ولی خیلی زود رهایش کنید؟
- آیا از این که همیشه بزور کارهایتان را انجام میدهید خسته شدهاید؟
- آیا شما هم متوجه شدهاید که گاهی علاقهای به انجام بسیاری از کارهای خوب و مفید ندارید؟
- آیا برخی مواقع هیچ توضیح و توجیه منطقی برای کاری که کردهاید یا میکنید ندارید؟
- آیا از کارهای اشتباه سریالی خود خسته شدهاید؟
اگر شما نیز یک یا چند مورد از موارد بالا را در خود میبینید، حتماً ادامه مطلب را بخوانید. در ادامه این مقاله جذاب پنج گام اساسی و کاربردی تغییر باور توضیح داده میشود. همچنین برای شما تمرین عملی به همراه مثالهای ساده در نظر گرفته شده است تا در صورتی که واقعاً تصمیم به تغییر باور گرفته باشید، روش عملی این کار بزرگ را نیز بیاموزید. (این مقاله برای اولین بار و تنها در این سایت منتشر میشود.)
تغییر باورهای ضمیر ناخودآگاه
احتمالاً با من موافق هستید که اگر قرار است، ساعت 6 صبح به باشگاه بروید، نمیتوانید تا ساعت 2 صبح پای تلویزیون باشید. پس چرا زودتر نمیخوابید؟ چرا صبح با اینکه باور دارید باید بیدار شوید، بیدارشدن سخت ترین کار دنیا میشود؟ از طرفی هم، چرا اگر روزی پروژه ناتمامی داشته باشید، این را خوب میدانید که باید فرصت استراحت آخر هفته خودت را با کار شبانه روز پر کنید. نه به خواب فکر میکنید و نه به تفریح؟ حتماً هم انجامش میدهید! چرا برخی موارد براحتی میتوانید کاری را انجام دهید که در سایر مواقع خود را قادر به انجام آن نمیدانید؟.یکی از مشکلات همه افراد در تمام طول تاریخ این بوده که بیشتر افراد تصمیماتی میگیرند که با هدف، نیت و آرزوهایشان کاملا منافات دارد. طبیعی است که وقتی به تدریج در مسیر آن تصمیم پیش میروند متوجه میشوند که نتیجه نهایی آنطور که فکر میکردند نیست و یا اصلا به ضرر آنهاست، در نتیجه در روند اقدام و عمل، انگیزه به یک باره کاهش یافته و سوخت موتور موفقیت قطع میشود. سپس خود فرد ناآگاهانه افکاری در سر میپروراند و اقداماتی میکند که اگر دیگری در حق او روا میداشت، او را بزرگترین دشمن خود خطاب میکرد. دستیابی به موفقیت، زمانی که خودمان به روشی نامحسوس، (دقت کنید گفتم خودمان) مانع و عامل تخریب گر آن هستیم، بسیار پیچیدهتر و دشوارتر از یافتن برنامه ای انفعالی برای دنبال کردن است.
در این مقاله قصد داریم کمی از دانش نروسایکولاجی (روان شناسی عصبی) استفاده کنیم تا بفهمیم: واقعاً، چرا کاری را که در حال انجامش هستید، را انجام میدهید؟
اول به عنوان یک قانون این را در علم روانشناسی ثابت شده بدانید که عامل بروز تمام رفتارهای من و شما، “عقاید” و “احساسات” ما هستند.
مثال، فرض کنیم شما تصمیم میگیرید که وزنتان را کاهش دهید، اما در میهمانی فرصتی پیش آمده و کلی تنقلات و چند شیرینی خامهای میخورید. شاید تصور کنید، این کار شما ناخودآگاه بوده! اما اینطور نیست و انتخاب خوردن شیرینی و تنقلات خوشمزه در نظام عقاید و احساسات شما پایه ریزی شده است. دست شما شعور ندارد که فرمان بدهد شیرینی را بردار و بخور.
ما برای هر عضو و برای هر کاری، مغز جداگانهای نداریم که هر کدام بدون اجازه و نظر شما کاری را انجام دهند. شما عقاید و باورهای مخفی و قوی شخصی دارید که کاملاً مخالف با هدف کاهش وزن در شما عمل میکند. تعجب نکنید این واقعیت دارد. شما هم شیرینی خامهای را میخواهید و هم نمیخواهید و برای هر دو دلایلی هم دارید. دلایل ارایه میشود و در نهایت گروه دلایلی که در نظام ارزشی ذهنی فرد درصد بیشتری بگیرد، برنده میشود. همه چیز، هم درد است و هم لذت، همه چیز یک انتخاب است، همه چیز مقایسه خوب است و بد. تفاوت دزد و گدا در همین نکته است.
آقای دزد هر بار در مقایسه دزدی با کار دیگر، در نظام ارزشی خود درصد بیشتری به دزدی میدهد. در ذهن آقای گدا هم کار کردن کمترین درصد مقبولیت را دارد. ولی من و شما دقیقاً عکس این آقایان در نظام ارزشی خود، درصد بسیار کم برای دزدی و صفر درصد به گدایی دادهایم. اما متأسفانه چون ما شناخت کامل و درستی از خود، نظام باورها و ارزشی خود نداریم، همیشه تعجب میکنیم پس چرا در عین حال که میدانیم شیرینی خامهای که دکتر گفته مثل سم برای بدن توست، اما در هر فرصتی افسار اختیار و عمل را از دست میدهیم. ما به این دلیل شیرینی را میخوریم که در نظام ارزشی ما مقبول است.
مثال، من مراجعی داشتم که در زمان دانشجویی شیرینی زیاد میخورد و در ایام امتحان بیشتر میشد. ما به کمک هم متوجه شدیم که دلیل اصلی مصرف شیرینی لذت خورن چربی و قند نبوده و در عین ناباوری فرد، استرس، اضطراب و نگرانی ناشی از این فکر بود که پدرش روز اول به او گفته بود: “اگر مشروط شدی دیگه لازم نیست ادامه بدی، من نمیتونم هزینه هاتو بدم! من از صبح تا شب زحمت نمیکشم تا تو بریزی دور و … !” در مشاوره با این خانم، بعد از دوره خودیابی و خودشناسی، او را وادار کردیم که با پدر گفتگو کند.
او تعجب کرد که پدرش اصلاً این صحبتها یادش نبود و برایش اهمیتی نداشت. پدر به او این اطمینان را داد که مشکلی در رابطه با پرداخت هزینههای تحصیلی فرزندش را ندارد. بعد ما به کمک مشاوره و خود هیپنوتیزم به تغییر باور غلط وی پرداختیم و باور سازنده و مثبتی را جایگزین کردیم. و عجیب بود که بعد از سه ماه تنها با نخوردن شیرینی وزنش را به اندازه “وزن سلامتی” کاهش داد و موضوع دیگری که این مراجع من بارها به آن اشاره میکرد این بود که خواندن کتاب “مرجع تغذیه و رژیمهای غذایی” که از آثار بنده هست، در تغییر نگاه ایشان به مسئله تغذیه و رژیم غذایی بسیار مفید بوده است.
نکته بسیار مهم خارج از بحث تغییر باور:
بیشتر واکنشهای افراد، ناآگاهانه، احساسی و لحظهای هست و بر اساس واقع بینی و در سطح آگاهی شکل نمیگیرد، این یعنی آنکه ما از یک تغییر صورت، حرکت فیزیکی یا حرف تند گاهی قضاوتی میکنیم و تصمیمی تا پایان عمر میگیریم که مسیر زندگی ما را تحت تاثیر مستقیم همان واکنش اولیه قرار میدهد، در صورتی که در اکثر موارد واکنش آن روز فرد خردگرایانه نبوده و چه بسا در حالت طبیعی هرگز این واکنش را نشان نمیداد. دوستان این نکته بقدری مهم است که اگر هر کس به کودکی خود برگردد اگر فیلم اتفاقات کودکی را میتوانست بازبینی کند، تعجب میکرد که چطور با این واکنش کوچک من چنین تصمیم گیری های بزرگ و مسئولیت آوری را برای تمام مانده عمرم گرفتهام.
مثال، در یک دعوای خواهر برادری، برادر بی فکر به خواهرش میگوید تو فرزند سرراهی هستی و پدر مادرت معلوم نیست کیه!!! فکر میکنید، چه اتفاقی افتاد. کودک آنچنان دچار شک عصبی بحران هویت شد که تا 40 سالگی در همین نقطه گیر کرد و همیشه دنبال هویت واقعی خود بود چون که واقعا باور کرده بود فرزند این خانواده نیست. باورتان میشود تا آنجا پیش رفته بود که در اداره ثبت و روزنامهها به دنبال والدینش می گشت. یک بار مطرح کرده بود و خانواده به او خندیده بودند و بعد از آن هرگز مجددا پرس و جو نکرده بود. مدتها طول کشید که هزاران دلیل موجود را بپذیرد که تردیدش بی اساس است. کار به آزمایش دی ان ای کشید و باز میگفت، خیلی وقتها آزمایشها اشتباه میشوند، شاید هم والدین من در آزمایش دخالت کردند!!! در اینجا میبینید که تغییر باور کار چندان ساده ای هم نیست.
حقیقت این است که شما هدفی برای خودت مشخص میکنی و بعد عقایدی مخالف با آن هدف در شما شروع به کار شکنی میکند. یعنی مانند رانندهای که از یک طرف پا را محکم روی پدال گاز گذاشته و از طرف دیگر محکم ترمز گرفته. اتومبیل شما گاز میخورد، موتور با دور بسیار تند کار میکند ولی عملاً فعل حرکت که تنها هدف وجودی ماشین شماست صورت نمیگیرد! شما با باورهای قبلی خود همیشه در حال کار و تلاش هستید ولی عملا نتایج رضایت بخش نیست. شما در سه نوبت در سه اداره کار میکنید، آخر هفته هم از صبح تا شب، مسافرکشی میکنید ولی باز آخر ماه هشتتون گرو نهتونه! چرا؟؟؟؟ بله به همین راحتی و این اتفاقات به شکلهای مختلف بارها و بارها در طول عمر شما تکرار میشود. دقت کنید، نظام باورهای ما از بدو تولد شروع به شکل گیری میکند و تا حدود 3 سالگی، ما در مورد خودمان و تواناییهایمان و مکانیزم عمل کردنمان به عقایدی میرسیم و بعد تا 8 سالگی ثبات و ریشه میگیرد و در واقع تا پایان عمر همان فرایند را در مواجه با مسایل مختلف و انجام کارهای مختلف تکرار میکنیم. شکل گیری نظام باورها بر اساس نظام ارزشی هر فرد به تدریج و در ضمیر ناخودآگاه صورت میگیرد، جایی بدور از شناخت و گزینش آگاهانه.
کتابی که میتونه نظام باورهای شما رو زیر و رو کنه
نظام باورها بدور از چشم ضمیر خودآگاه، تمام تصمیمات و انتخابهای شما را تحت الشعاع عقاید شخصی قرار میدهد. دوست من شما در 3 و 8 سالگی و نهایت در 16 سالگی از خود، تواناییهای خود، تواناییهای دیگران و سمت و سوی هدف از زندگی، به آنچنان درجه ایمان و اعتقادی رسیدهاید که حاضرید بمیرید ولی چیزی در شما تغییر نکند. عزیزان شاید از این عبارت کمی دلخور شوید ولی بقول یکی از اساتید بزرگ روانشناسی جهان که میگوید:
“من هرگز کسی را در مطب نتوانستم تغییر دهم، مگر آنکه اول خود فرد بخواهد و دوم دوران سه سال ابتدای زندگیاش را تغییر دهد. اما نه هیچ کس خواست و نه هیچکس توانست سه سالگی را تغییر دهد. چون تغییر باور، درد بسیار دارد. احتمال تغییر بسیار کم است، پس باید والدین بسیار درست عمل کنند.”
با فرمایش این شخص بزرگ متوجه میشویم که چرا به محض آنکه ما فهمیدیم سیگار بد است و مضر، قادر به ترک آن نیستیم. باید بخواهیم و بعد پازل کودکی را بریزیم روی میز مشاور و از نو درست بچینیم. میشود ولی سخت است. اگر با ما باشید، به شما این اطمینان را میدهم که از آنجاکه تمام هدف این وبسایت «آموزش عملی تغییر» بوده و من خود مثال عملکرد نظام آموزشی این سیستم هستم، روزی در شما نیز آنچه میخواهید با آنچه هستید یکی خواهد شد.
بیایید فرض کنیم که شما تصمیم میگیرید، کسب و کار خود را بهبود ببخشید. پس هدفی برای خود تعیین کردید. کار مطالعه و فراگیری را آغاز میکنید. چند جلد کتاب میخرید و در دوره آموزشی ثبت نام میکنید، اما ناگهان در چالشی سخت قرار میگیرید. باورهایی در شما زیر لب نجوا میکنند که شما به اندازه کافی با هوش نیستید تا از عهده این کار برآیید. شما وقت کافی ندارید. هیچ کس با خواندن چند کتاب موفق نشده است. فلانی شانس داشت و سرمایه. این دورهها هم همه تله پول است و … تکرار این پارازیتهای ذهنی، بطور ناخودآگاه تمام تصمیمات و خواستههای درونی مثبت شما را لغو کرده و خواستههای منفی بیرونی خود را تحمیل میکنند. در نتیجه شما برنامه کاهش وزن خود را علیرغم اینکه میدانید به سود شماست به دلایل عجیبی که خیلی هم نه با نظام ارزشی و باورهای شما هم سو نیست و درصد مقبولیت پایینی هم دارد رها میکنید. شما تصمیم بهبود کسب و کار خود را به بهانه های مختلف که با تکرار و رفت و آمد در ذهن، تبدیل به باور قوی میشوند را کنار میگذارید. اینجاست که اهمیت شکل گیری و تغییر باور بر ما شکار میشود.
شاید در ابتدای کارها خود را پر انگیزه و با انرژی ببینید، کار را خوب شروع میکنید، اما به زودی دانه های تردید، کاشته شده و خیلی زود رشد میکند و شما مصمم تصمیم میگیرید که کار را به دلیل اینکه خیلی سخت است و ارزش اینهمه تلاش و اذیت شدن را ندارد، رها میکنید. در واقع شما ناخودآگاه به این قطعیت رسیدهاید که ادامه این روند شما را به سمت شکست میبرد، در نتیجه آگاهانه تغییر رویه را انتخاب میکنید. ما هیچ نقشی در انتخاب دوران کودکی نداشتیم. والدین و بعد محیط اطراف ما، ما را به این قطعیتها و باورهای گاه بیمارگونه رسانده است. از آنجایی که این باورها خارج از شعور آگاهانه جا خوش کردهاند، بیشتر افراد هرگز از چگونگی عملکرد آنها کوچکترین اطلاعی ندارند. هر بار که شما بطور ناخودآگاه آنها را تکرار میکنید، در واقع کاملا آگاهانه به آنها قوت و قدرت بیشتری میدهید و درواقع این روش سفت و سخت شدن عادتها در افراد است. مسیر سیم پیچی سلسله اعصاب مغز با تکرار تحکیم یافته و در دفعات بعد با سرعت بیشتری همان را انتخاب میکنیم. بدتر آنکه در دفعات بعد مقاومت کمتری هم از جانب نظام عقلی و منطقی ضمیر خودآگاه خود میبینیم. به این شکل یک الگوی فکری و عملی در ما و مخالف با تمام ارزشهای واقعی ما شکل میگیرد. حالا این ما هستیم که با تغییر باور باید به مقابله با این مساله بپردازیم. در واقع تغییر باور باعث کارامدی بیشتر ما میشود.
برای آشنایی با آناتومی روان شناختی تغییر باور و چگونگی تغییر الگوهای ناخودآگاه، ما باید دو قانون اساسی در رفتار آدمی را به درستی درک کنیم و بپذیریم:
-
برای تمام رفتارهای ما هدفی مشخص در ذهن وجود دارد.
اما باید هدف مثبت و بسیار ارزشمند باشد تا خود هدف انگیزه اجرای آن گردد. یعنی اگر هدف در ذهن فرد به اندازه کافی مثبت و ارزشی نباشد، به اندازه کافی هم انگیزه اقدام و عمل در او ایجاد نمیشود. پس اگر در انگیزش مشکل دارید بدانید که هدفتان این دو ویژگی را ندارد. (در این سایت شما میتوانید به اندازه کافی مطلب در مورد هدفگذاری بیابید.)
-
همیشه ضمیر ناخودآگاه تا هر جا که لازم باشد، برای حمایت از شما و باورهای شما، پیش میرود و تسلیم تغییر نخواهد شد.
دوستان اینکه شما خیلی سخت تغییر میکنید، اصلاً چیز بدی نیست. اگر این ویژگی در انسان نبود نسل بشر تابحال منقرض شده بود. انسان نخستین را تصور کنید که هر بار در مواجه با حیوانات وحشی و بلایای طبیعی میخواستند بایستند و تفکر کنند که تغییری در الگوی همیشگی “بجنگ یا پرواز کن” ایجاد کنند. کشور ژاپن از ابتدا در معرض زلزله بوده است. آیا باید تغییر، آنها را به مهاجرت از سرزمین خود وا میداشت یا اینکه علیرغم از بین رفتن هزار نفر، ضمیر ناخودآگاهشان تا سر حد مرگ آنها را پیش می برد. آنها به کمک همین ویژگی ضمیر ناخودآگاه، راهکارهای مهندسی زلزله را یافتند و امروز به دانشی رسیدهاند که اگر زلزلههای آنها در کشورهای دیگر رخ میداد روزانه شاهد فجایع بزرگی بودیم، اما در این کشور، دولت اعلام میکند، لطفا در زمان زلزله از خانه خارج نشوید.
ضمیر ناخودآگاه همیشه در مقابل تغییرات مخالفت نشان میدهد. این بد نیست، کاملا طبیعی و خوب است. این لازم بوده و ذهن انسان طی میلیونها سال برای حفظ امنیت صاحب خود به این شکل به ثبات رسیده است. اما این شمشیر دو لبه دارد و اگر بتوان از آن درست استفاده کرد، دنیای شما همان رویاهایتان میشود و همه چیز لذت بخش میشود موفقیت و رضایت. سخن کوتاه میکنیم و به بحث اصلی یعنی گامهای اصلی تغییر باور میپردازیم.
در ادامه این مقاله شما را با 5 گام اساسی برای تغییر باورهای ضمیرناخودآگاه آشنا می کنیم:
1- تشخیص باورهای اصلی از طریق شناخت صادقانه انگارههای ثابت شخصی درجهت تغییر باور:
آری هرچند شما به ظاهر کم خوردن را ارجح بر پرخوری میدانید، ورزش کردن را دوست دارید، یا میدانید که آدمهای اطراف شما به هیچ وجه مناسب شما نیستند، اما نمیدانید چرا پرخوری میکنید، ورزش نمیکنید، یا از آدمهای اطراف خود مدام لطمه میخورید. شما احتمالا انگاره پرخوری دارید، یا شاید الگوهای ذهنی غلط مانع ورزش کردن شما میشوند و یا در ارتباطات همیشه دنبال افراد نامناسب هستید. متاسفانه خبر بد آنکه بیشتر الگوهای ذهنی ما محدود کننده و حتی ماهیت خود تخریبی دارد. هر گاه الگوی خود تخریبی در شما بروز میکند (الگو و خود انگاره = تکرار شونده هستند)، اطمینان داشته باشید که پای ضمیر ناخودآگاه شما در میان است. اگر شما بتوانید الگوها و خودانگارههای خود را تشخیص دهید، در واقع توانستهاید “عملکردهای ناخودآگاه” را به سطح “آگاه” آورده و در نتیجه قادر باشید آگاهانه آنها را ببینید، بشناسید و تغییر دهید. این یک قدم بسیار بزرگ در تغییر باورهای شما خواهد بود.
کار عملی:
از خودتان بپرسید: چه باوری در ذهن من وجود دارد که آثارش بصورت این الگوها و انگاره ها در فکر و زندگی من متبلور شده است. این پرسش را در بالای برگی بنویسید و هرچه به ذهنتان میرسد را در زیر آن یاداشت کنید. شاید کمی طول بکشد ولی اگر متمرکز شده و سوال را رها نکنید، ساعتها میتوانید راجع به آن بنویسید. مثال، اگر در شما الگوی پر خوری وجود دارد، این شاید از آنجا ناشی شده که باوری در شما وجود دارد که بر این عقیده است که میگوید: این حق شماست که هرآنچه دوست دارید و هر وقت دوست دارید بخورید. یا شاید باورتان آن باشد که شما تنها چیزی که از آن میتوانید لذت ببرید خوردن غذا است. یا شاید این باور در ذهن شما نشسته باشد که شما تا زمانی که به احساس خاصی از سیری نرسیدهاید، باید بخورید، چون احتمالا هنوز جا دارید بخورید، چون به اندازه کافی نخوردهاید. یا اینکه آن غذا تنها عاملی است که استرس شما را کاهش یا از بین میبرد و ذهن شما به نوعی نسبت به آن طرحواره شرطی شده است. یا …
کدنویسی مجدد ذهن با القا به ذهن
2- برای تغییر باور مشخص کنید، چه هدف و نیت مثبتی (یا به ظاهر مثبت) از یک باور خاص در الگوی ذهنی شما نهفته است؟
شما باید بررسی کنید و ببینید که این باور شما چه قصد و نیت مشخصا مثبتی را در گذشته (یا اکنون) حمایت میکرده است ؟ یعنی باید ببینید، این باور خوب یا بد، چطور شما را متقاعد به پذیرش و پیروی از آن کرده است. خیلی مواقع ما به شکل غیرواقع بینانهای صورت مسئله را در ذهن خود تفسیر میکنیم و بعد جواب مورد نظرمان را در مقابل آن ارایه میکنیم. سیگار همیشه بد و مضر است. اما فرد در فرار از مواجه با عامل استرس زا، تصور میکند، بهترین راهی که اکنون دارم، کشیدن یک نخ سیگار است. سیگار را عامل رفع درد تفسیر میکند و خود را متقاعد میکند که چاره دیگری نداری و تازه سیگار هم چیز چندان بدی نیست، اگر بد بود پزشکان متخصص هرگز نمی کشیدند، اگر بد بود هرگز تولید و فروخته نمیشد و یا اگر بد بود … شاید در مثال بالا، قصد و هدف مثبتی که از باور شما حمایت میکند عبارت باشد از تجربه آرامش، کنترل، لذت، رفع استرس و یا هم نشینی با دیگران. لطفا در ادامه تمرین عملی برای تغییر باور، در برگ دیگری، اهداف مشخص و پنهان باور مثبت و یا به ظاهر مثبت مورد پرسش خود را یاداشت کنید.
3- برای تغییر باور، هر گونه هیجانی را که شما مرتبط به این باورها میدانید، ابتدا درک و احساس کرده، سپس آزاد کنید.
روانشناسان بر این باورند که ضمیر ناخودآگاه برای گفتگو از زبان احساسات استفاده میکند. همچنان که شما الگوها و انگارههای درونی را به سطح آگاهی میرسانید، این فرصت برای شما بوجود میآید که انرژی انباشته شده هیجانات را عرضه کنید. هیجاناتی که شما را به تجربیات گذشته و الگوهای آموخته متصل کرده است. حال با شناخت این هیجانات و ارزیابی درست از این احساسات براحتی میتوانید، به خوب یا بد بودن و یا تغییر باور خود پی ببرید که مهمترین و سازنده ترین گام این مرحله است، چراکه اگر بتوانید از باور به احساس برسید و با احساس برخورد صحیح بکنید تقریبا تکلیف باور روشن میشود. احساس خود را بیابید، درک کنید و مدتی روی آن متمرکز شوید. بعد آن را تقویت کنید. خوب یا بد در شما هیجاناتی از درون ایجاد میکند که اگر مدتی تحمل کنید و رهایش نکنید، قدرتمندترین ضربات سازنده یا تخریبگر را بر ساختمان باور مزبور وارد کردهاید. همچنین در علم روان شناسی قانونی وجود دارد که اگر به احساسی برسیم و آن را بجای بروز و آزاد کردن، فرو بخوریم و حبس کنیم، حتما آسیب بزرگی بر پیکر روانی خود وارد کردهایم. در تمرین فوق، در صفحه جدیدی هیجانات و احساسات مرتبط یا ناشی از باور خود را یاداشت و روی آن آنقدر متمرکز شوید تا آزاد شود. شاید گریه کنید، خشمگین بشوید، چیزی زیر لب بگویید، بخندید و … اگر درست عمل کنید، سطح هیجان کم کم بالا رفته و علامت آزاد شدن و بیرون ریزی کاهش ناگهانی سطح هیجان شماست.
4- تغییر باور با شناسایی روشهای جایگزین که بتواند همان هدفها و نیتهای مثبت زندگی شما را پوشش دهد.
کاملا روشن است. شما به هدف و نیت اصلی باور پی بردید. تا بحال این اهداف را به روش پیروی از این باورها دنبال میکردید، حالا با درک احساستان متوجه شدید اشتباه بوده، کافی است روش بهتری برای رسیدن به همان هدفها بیابید. اگر روش بهتری باشد و از طرفی هدف و نیت را تضمین کند، ذهن بازیگر چارهای جز تسلیم پذیرش تغییر نخواهد داشت. اگر شما به همین شیوه اکنون خود ادامه دهید، به شما قول میدهم بزودی الگوها به عادتها تبدیل میشود و خبر بد آنکه، تغییر باورها و عادتها بسیار سختتر از تغییر الگوهاست. ذهن شما تمایل دارد که همیشه به روشها و الگوهای گذشته خود برگردد، مگر آنکه شما برای ارضای این هدفها و نیتها چیز جدید و جالبی ارایه کنید. جدید و جالب بودن روش همیشه برای ذهن دل فریب است و تمرکزش را جلب میکند. در مثال پر خوری، یاد بگیرید مدیتیشن کنید، با دوستانتان زمان بیشتری بگذرانید، مشاوره بگیرید و روشهای دیگر لذت بردن سالم را در خود بیابید. یا هر کار دیگری که همان لذت خوردن را در شما ارضا میکند را جایگزین کنید. در ادامه تمرین، روشها و الگوهای جدید و جالب را بنویسید. شاید ابتدا چیزی به ذهنتان نرسد، بیشتر فکر کنید و به گذشته متمرکز شوید، به دوستان و روشهای آنها و به مقالات و کتابها رجوع کنید حتما روشهای بسیار بهتری را مییابید. روشهای جدید را در مقابل روشهای قبلی بنویسید. بعد روشهای قدیمی خود را با قلم سیاه کنید، طوری که هیچ اثری از آن باقی نماند. در طول این کار تصور کنید که در ذهن شما نیز آن روشها در حال از بین رفتن و مدفون شدن هست. اینجا بروز هیجان و خشم بسیار کمک میکند.
5- روشها و الگوهای بهتر و مفیدتر را که نیت و هدف شما را حمایت میکند را به تدریج بکار بگیرید:
در گام قبل ما روشهای بهتر را شناسایی کردیم و حتی در ذهن جایگزین کردیم و روشهای قدیمی را حذف کردیم. هر گز تصور نکنید کار تمام است. تا اینجا شما تنها مقداری بر آگاهی خود افزودهاید و دانش تان افزایش یافته است. کار تغییر باور زمانی تمام شده قلمداد میشود که به مرحله اجرا و اقدام برسد. اگر شما روشهای جدید و جالب مرحله قبل تمرین عملی را بکار نگیرید ، هیچ تغییری در شما رخ نخواهد داد. اوایل هم مقاومت طبیعی است. سخت بودن کار طبیعی است. بازگشت به روشهای قبل طبیعی است. باید مقاومت کنید و بزور هم که شده مدتی روش جدید را استفاده کنید تا الگو و بعد عادت شود. بعد از آن دیگر سختی و مقاومتی حس نخواهید کرد.
مثال، اگر شما تمایل به پرخوری دارید، میتوانید به خود بگویید: من مقداری غذا که میدانم برای بدنم لازم و ضروری است را میخورم و نه بیشتر. من پرخوری خود را با سبزی و میوه برطرف میکنم. من بجای سه وعده حجیم، 6 وعده خیلی کم حجم میخورم. من ورزش را به برنامه سلامتی اضافه کرده و لذت غذا را حفظ میکنم. من رژیم غذایی سالم دراز مدت را با رژیمهای سخت لاغری کوتاه مدت جایگزین میکنم. من غذاهای ارگانیک و مواد غذایی کامل را که میدانم بدنم و ذهنم را بطور صحیح تغذیه میکند، مصرف میکنم. من با غذا رفتار درستی دارم … در مرحله پایانی تمرین عملی، تک تک روشهای جدید و جذاب را نوشته و تاریخ شروع بکارگیری آنها را یاداشت کرده و امضا کنید و در جایی که در معرض دیدتان باشد قرار دهید. راز تغییر باور، متعهد ماندن شما به امضا خودتان است.
دوستی از من پرسید: استاد جولایی شما چقدر این روش پنج مرحله ای ابداعی خود را تضمین میکنید که برای ما نیز جواب بدهد؟؟!!
من پاسخ دادم: چقدر برای امضا خود ارزش قایل هستید؟ چقدر فرد متعهدی هستید؟ به همان میزان من موفقیت شما را در تغییر باور تضمین میکنم.
محمود جولایی (سنگاپور-2011)
لطفا نظر خود را بیان کنید.
سلام و درود خدمت شما استاد محترم
مقاله تون عالی بود
واقعا مطالب مفید وکاربردی بودن
بسیار عالی ممنونم🙏🙏🙏🙏
سلام و درود بر شما ممنون از همراهیتون نسرین عزیز
سلام
ممنون از اطلاعات خوبی که قرار دادین
فقط یه نکته ای رو خواستم بگم که درسته تغییر باور خیلی راحت نیست ولی دیگه (تغییر باور درد بسیار دارد) و اینکه ( من کسی رو ندیدم که بتونه سه سال روی تغییر باورهاش کار کنه ) . از نظر من این جملات خودشون باور منفی ایجاد میکنن، آخه من
چند ساله روی باورهای خودم کار میکنم و زمین تا آسمون تغییر کردم، زمان بره ولی درد بسیار نداره.
سلام و درود
بله طبق قانون بها برای بدست آوردن هرچیزی باید بهای اون پرداخت بشه حالا این میتونه مالی باشه، جانی باشه یا زمانی و…
برای بدست آوردن تغییرات مثبت در زندگی هم همینطوره مجبورید یکسری چیزهارو از دست بدید تا تغییر دلخواهتون رو بدست بیارید
مثلا کسیکه میخواد سبک زندگیش رو تغییر بده و فرد سحرخیزی بشه قطعا باید لذت خواب بیشتر رو از دست بده تا به تغییر دلخواهش برسه و کلا از دست دادن چیزی درد داره (ولی میشه این درد رو با شیرینی نتیجه یی که بدست میاد جایگزین کرد)
در کل بابت اطلاعات خوب و جامعتون ممنونم، برای کسی که این موضوع رو بفهمه خیلی ارزشمنده.
🙏🙏🙏🙏
درود بر شما