معرفی بیش از 10 جلد از بهترین کتاب های موفقیت که باید خواند

کتاب موفقیت و خواندن کتاب های خوب حوزه موفقیت یکی از بهترین روش های کسب موفقیت در حوزه های مختلف می باشد.

8

میخواهید فهرستی از بهترین کتاب های موفقیت که باید خواند را داشته باشید؟ و یا اجازه دهید سوالم را جور دیگری مطرح کنم میدانید داشتن فهرستی از بهترین کتاب های موفقیت تا چه میزان موضوع پر اهمیتی است؟؟ چراکه راز موفقیت افراد مهم و موفق جهان نیز درمیان برگه های همین کتاب ها نهفته است. عزت نفس سالم، اعتماد به نفس بالا، بکار گیری صحیح و آموزش اصولی قانون جذب و تمام آنچه برای موفقیت لازم است در میان همین برگه ها که توسط افراد بزرگی نظیر برایان ترسی، راندا برن، کوین ترودو و .. یافت میشوند. در ادامه لیستی از بیش از 10 جلد از بهترین کتاب های موفقیت جهان برایتان ارائه میدهیم، باشد که چراغ راهتان باشد.


بهترین کتاب های موفقیت که باید خواند – 10 کتاب برتر حوزه موفقیت که هر فرد موفقی باید بخواند:

آیا بدنبال بهترین کتاب های موفقیت که باید خواند میگردید؟

میدانید مطالعه کردن تا چه اندازه میتواند موفقیت شما را تضمین کند؟

بنظر شما بهترین کتاب های موفقیت جهات تالیف چه اساتیدی هستند؟

آیا برای با سرعتپیمودن مسیر موفقیت، مطالعه لازم است؟

در این مقاله برآنیم تا 10 کتاب از پرفروش ترین کتاب های موفقیت جهان را به شما معرفی کنیم که مطالعه آن بر هر شخصی واجب است پس با ما همراه باشید.

1- بخواه تا برآورده شود (یکی از بهترین کتاب های موفقیت جهان)

کتاب بخواه تا برآورده شود کوین ترودو | راز موفقیتپر فروش ترین محصول آموزشی کوین ترودو، سمینار صوتی آرزوی تو دستور توست است که توانست نظر و دیدگاه مردم جهان را نسبت به موضوع یادگیری (4 مرحله یادگیری و آموزش از نگاه کوین ترودو) و آموزش قانون جذب و مفهوم قانون ارتعاش در قانون جذب دگرگون کند. این کتاب در سال 2009 منتشر شد و یکی از بهترین کتاب های موفقیت که باید خواند بشمار میرود که در آن ابزارهای استفاده از قانون جذب برای رسیدن به خواسته ها را به خوانندگان ارائه می دهد. ابزارهای جدیدی که در هیچ منبع و ماخذ دیگری بدان اشاره نشده است. قانون جذب مفهومی است که امروز در جوامع علمی به عنوان یکی از بهترین علوم شبه دانش شناخته میشود. طبق گفته کوین ترودو بیشتر کتاب های منتشر شده در رابطه با قانون جذب، فقط نوک کوه یخی را نشان میدهند و بخش اعظم آن از دیدگان پنهان است. کتاب بخواه تا برآورده شود ، بینش جدیدی مبنی بر به حداکثر رساندن استفاده از قانون جذب در اختیار شما قرار میدهد. کوین ترودو ادعا میکند اسراری که در این کتاب ارائه میشوند، رازهایی است که وی از عضویت در گروه های مخفی مثل برادرهود آموخته است. همان اسراری که اعضای این گروه ها، که عمدتا افراد شاخص دنیا هستند؛ از آنها برای به دست آوردن ثروت و موفقیت استفاده میکند. مهم ترین مزیت خواندن این کتاب، دستیابی به این اسرار قدرتمند است.

این کتاب در واقع نسخه ای از کتاب آرزوی تو دستور توست. میباشد. با این تفاوت که مترجم محمود جولایی بنا بر کم کسری هایی که در نسخه اصلی مشاهده نموده دست به نشاندن تغییراتی در آن زده است.
این تغییرات از این قرار هستند:

  • قانون جذب کاملتر توضیح داده شد.
  • جواب به سوال هایی که طی سمینار و دوره ها پرسیده شده و همیشه بی پاسخ مانده بودند.
  • توضیح بیشتر جزئیات مطالب

سمینار آرزوی تو دستور توست – کوین ترودو با صدای استاد محمود جولایی

کتاب بخواه تا براورده شود

خرید سمینار آرزوی تو دستور توست

2-قله ها و دره ها ( بهترین کتاب های موفقیت که باید خواند )
  • نام کتاب: قله ها و دره ها
  • نام نویسنده: اسپنسر جانسون (Spencer Johnson)
  • عنوان اصلی: Peaks and Valleys
  • تعداد صفحات کتاب: 116 صفحه
  • انتشارات: نشر قطره

کتاب قله ها و دره ها اسپنسر جانسون

این کتاب به شما کمک می کند لحظه‌های خوب و بد خود را مدیریت کنید و برای رسیدن به آنچه می‌خواهید، راهی بیابید. این کتاب در نه فصل گردآوری شده است. «احساس افسردگی داشتن در دره»، «یافتن پاسخ‌ها»، «از یاد بردن»، «آرمیدن»، «آموختن»، «دریافتن»، «سهیم‌بودن»، «به کار گرفتن شیوه‌ی قله‌ها و دره‌ها» و «لذت‌بردن از قله» عنوان فصل‌های کتاب است.

چگونه دوران های مختلف زندگی و کار را برای خود مفید و دلپذیر کنیم؟

مقدمه

در‌ داستان‌ قله ها ‌و ‌دره ها،‌ کشف‌ خواهید‌ کرد‌ که ‌چگونه ‌می توانید:
در‌ زمانی‌ کوتاه ‌از ‌دره ‌خارج ‌شوید، ‌زمان ‌بیشتری‌ را‌ بر‌فراز ‌قله ‌بمانید ‌و ‌در ‌زندگی ‌و‌ کارتان قله های ‌بیشتر ‌و ‌در‌ه های‌ کمتری ‌داشته ‌باشید. قله ها ‌و ‌در‌ه ها ‌تنها ‌دوران های ‌خوب ‌و ‌بدی ‌نیستند‌ که ‌با ‌آن ‌روبرو‌ می شوید. آنها‌ همچنین ‌نشان دهنده ‌احساس‌ درونی ‌شما ‌و ‌چگونگی‌ پاسخ‌ شما ‌به ‌رویدادهای‌ بیرونی ‌هستند. قله ها ‌و ‌در‌ه ها‌ به ‌هم ‌پیوسته اند. اشتباهات‌ شما‌ در‌ دورا‌نهای‌ خوب‌ امروزتان،‌ پدیدآورنده دوران‌های‌ بد‌ فردایتان‌ هستند‌ و‌ رفتارهای‌ خردمندانه‌ شما‌ در‌ دورا‌ن های ‌بد ‌امروزتان،‌ پدیدآورنده ‌دوران های ‌خوب ‌فردایتان ‌خواهند ‌بود.

پیشگفتار

بخش ‌بزرگی‌ از ‌رویدادها ‌و ‌پدید‌ه هایی ‌که ‌ما ‌را ‌در ‌میان‌ گرفته اند‌ و‌ بر ‌زندگی ‌ما ‌اثر ‌می‌گذارند، ‌بیرون‌ از ‌اراده ‌و‌ کنترل‌ ما‌ هستند.‌ اما ‌واکنش‌ به ‌آنها ‌در ‌اراده ‌و‌ کنترل ‌ما ‌است. بنابراین،‌ می توان‌ گفت‌ که‌ راز‌ بزرگ‌ موفقیت‌ و‌ شکست،‌ نیکفرجامی ‌و‌ بدفرجامی،‌ شادی ‌و ‌ناشادی، ‌توسعه ‌و ‌عقب ماندگی ‌ما ‌انسانها، ‌در ‌چگونگی ‌واکنش‌ ما‌ به ‌عوامل ‌بیرونی ‌نهفته‌ است. از‌سوی‌دیگر،‌ ‌واکنش های ‌ما‌ و ‌همچنین ‌مجموعه ‌رفتارها ‌و ‌عملکرد ‌ما‌ در‌کار ‌و‌ زندگی، ‌از ‌باورهایمان ‌سرچشمه ‌می گیرند. ‌اگر با‌ ارزیابی‌ مداوم‌ باورهایمان‌ بتوانیم‌ آنها‌ را‌ آگاهانه ‌بشناسیم ‌و‌ در ‌راستای بهتر ‌زیستن‌ تغییر ‌‌دهیم، به‌درستی‌که ‌گامی ‌اساسی ‌در ‌راه ‌موفقیت، ‌آسایش‌ و‌ نیکبختی‌ خود ‌و ‌حتی ‌دیگران ‌برداشته ایم.

داستان‌ قله ها‌ و‌ در‌ه ها ‌درباره ‌مرد‌جوانی‌است‌ که ‌ناشادمانه ‌در ‌در‌ه ای‌ روزگار ‌می گذراند، ‌تا ‌اینکه ‌با‌ پیرمردی ‌روبرو ‌می شود ‌که‌ بر‌ فراز ‌قله ای ‌زندگی‌ می کند. ‌این ‌آشنایی ‌شرایط‌ زندگی‌ و‌ کار ‌او‌ را ‌برای ‌همیشه ‌تغییر‌ می دهد. سرانجام، ‌او‌ در‌می یابد‌ که ‌چگونه ‌با ‌بکارگیری ‌اصول ‌ارزشمند‌ پیرمرد ‌و ‌ابزارهای ‌عملی،‌ در‌ دوران های‌ خوب ‌و ‌بد ‌به ‌آرامش ‌و‌ موفقیت ‌بیشتری‌ دست ‌یابد.

فصل اول: احساس دلتنگی و کسالت در یک دره

این ‌فصل ‌به ‌زندگی ‌مرد‌ جوانی ‌می پردازد‌ که ‌در‌در‌ه ای ‌زندگی‌ می کند. ‌او‌ با‌ وجود ‌اینکه ‌روزگار‌کودکی ‌و ‌نوجوانی ‌خود‌ را ‌در‌ آن‌گذرانده‌ است، ‌اما ‌اکنون ‌که ‌جوانی ‌برومند ‌و‌ باهوش ‌است ‌احساس‌ دلتنگی،‌ یکنواختی ‌و ‌کسالت‌ ‌می کند.‌ کتاب ‌ابتدا ‌اشاره می کند‌ که: «او‌ هنگامی‌ که‌ جوان‌تر‌ بود،‌در‌ آن‌ دره‌ احساس‌ خوشحالی‌ می کرد.‌ در‌ چمن‌زارهایش‌ به‌ بازی‌ مشغول‌ می‌شد‌ و‌ در‌ رودخانه اش ‌شنا‌ می‌کرد.‌ آن‌ دره‌ تنها‌ جایی ‌بود ‌که ‌او‌ می‌شناخت ‌و‌ چنین‌ ‌می اندیشید‌ که‌ همه‌ زندگی‌اش‌ را‌ در‌ آنجا‌ خواهد‌ گذراند». اما‌ پس‌ از‌ آن‌ جوان‌ دلتنگ ‌می‌شود ‌و ‌نویسنده ‌تلاش ‌دارد ‌که ‌علل ‌این ‌ناشادمانی ‌و‌ کسالت ‌جوان ‌را‌ روشن‌ نماید: «او‌ همچنان ‌که ‌بزر‌گتر‌ می شد‌ بیشتر‌ درمی یافت‌ که ‌بسیاری ‌از‌ چیزهایی‌ که‌ فکر‌ می کرد‌ درست‌ است‌ اکنون‌ نادرست‌ به‌نظر ‌می رسند. ‌او‌ از‌ اینکه ‌پیش‌ از‌ این ‌متوجه ‌این‌همه‌ چیزهای‌ نادرست ‌در‌ دره‌ نشده‌ بود ‌دچار ‌شگفتی ‌شد». حتی‌ پس‌ از‌ آنکه ‌وارد ‌بازار‌ کار‌می شود‌ و ‌به‌دنبال ‌ایجاد ‌جایگاهی‌ اجتماعی‌ برای‌ خود‌ است،‌ باز‌ دلتنگی،‌ ناآرامی‌ و‌‌ پرسش های ‌مبهمی‌ که‌ در‌ ذهنش‌ در‌ حال‌ شکل‌گرفتن‌ هستند‌ دست‌ از‌ سرش‌ برنمی دارند. «او ‌سعی‌کرد‌ در‌آن ‌دره ‌شغل های‌مختلفی ‌را ‌بدست‌ بیاورد، ‌اما‌ هیچ‌کدامشان ‌آن‌ چیزی ‌نبود‌ که‌ وی ‌به‌دنبالش‌ بود. ‌شوربختانه،‌ او‌احساس ‌امنیت ‌شغلی ‌نمی کرد… فکر‌ یافتن‌ پاسخ‌ برای‌‌ پرسش های ‌بیشماری ‌که ‌ذهنش‌ را ‌اشغال‌ کرده‌ بود،‌ هیجان ‌روبرو ‌شدن ‌با ‌ناشناخته ها، ‌رسیدن ‌به ‌این ‌باور‌که پاسخ ‌این‌ پرسش ها ‌را‌ در‌جایی ‌غیر‌ از‌ دره‌ می توان‌ یافت، ‌آرامش ‌را‌ از ‌وجودش ‌ربوده ‌بود.

مرد‌ جوان‌ پس‌ از‌ کشمکش های‌ فراوان،‌ ترسش‌ را‌ کنار‌می گذارد‌ و‌ رهسپار ‌قله ‌می شود.‌ در‌ راه‌ مصائب ‌زیادی‌ کشیده ‌و‌گاهی ‌پشیمان ‌می شد ‌ولی ‌وقتی ‌نسیم ‌خنک‌ کوه ‌به‌صورتش‌ می خورد و ‌از‌ آن‌ بالا‌ هوای‌ کدر‌ و‌ ایستای‌ دره‌ را ‌می دید،‌ مصمم‌ می شد‌ که ‌به‌قله ‌برسد ‌و‌غروب ‌را‌ از‌ روی ‌قله ‌ببیند. هشدارهایی‌ که ‌به‌هنگام ‌ترک‌ دره‌ به‌ او‌ می دادند ‌از‌ ذهنش‌ عبور‌ کرد،‌ اما‌ نگذاشت‌ که ‌ناامیدی ‌بر‌ او‌ چیره‌ شود ‌و ‌به‌ صعود‌ ادامه‌داد. ‌هرچه‌ بالاتر‌ می رفت ‌شادمانی‌ بیشتری ‌احساس ‌می کرد،‌ همچنین‌ به‌نظرش ‌می رسید ‌که ‌با‌ پشت سر‌گذاشتن ‌دره،‌ ترس‌ را‌ هم‌ کنار‌ گذاشته‌ است.‌او‌ در‌ راه‌ رسیدن ‌به ‌مکان ‌تاز‌ه ای‌ بود.‌ همچنان‌که ‌بالاتر‌ از ‌ابرها‌ ره‌ می سپرد،‌ پیش‌ خود‌ گفت‌ که ‌چه ‌روز ‌زیبایی ‌است. ‌او‌ در‌ ذهن ‌خود ‌تصور‌می کرد ‌که ‌غروب ‌آفتاب ‌از‌ بالای‌ قله ‌باید ‌بسیار‌ دیدنی ‌باشد، ‌به‌همین‌خاطر ‌با ‌بیتابی‌ منتظر‌ دیدن‌ آن‌منظره بود.

فصل دوم: یافتن پاسخ ها

مرد‌ جوان‌ پس‌از‌ رسیدن‌ به ‌قله‌ با‌ پیرمردی‌ آشنا‌ می شود‌ که ‌به ‌او‌ کمک‌ می کند ‌تا ‌نه‌تنها‌ به ‌پاسخ‌ پرسش هایش ‌دست‌ یابد،‌ بلکه ‌پرسش های ‌تاز‌ه ای ‌در‌ذهنش ‌شکل‌ بگیرند.
«او‌ برای‌ پیرمرد‌ تعریف‌ کرد‌که‌ چگونه‌ از‌ زندگی‌ در‌ دره‌ دلتنگ‌ و‌ ناشاد‌بوده‌ و‌ احساس‌ می کرده‌ است ‌که ‌راه‌ بهتری‌ هم ‌وجود‌ دارد.‌ او‌در‌مورد‌ شغلش‌ و‌تلا‌ش هایی‌ که‌کرده‌بود،‌ روابطی‌که ‌به‌نظرش‌ غیرموثر‌بودند ‌و‌همچنین ‌نبود ‌امکان ‌بهر‌ه گیری ‌از‌‌توانایی های ‌نهفته اش، ‌برای ‌پیرمرد ‌سخن‌ گفت». پیرمرد‌ پس‌ از‌ شنیدن‌ حرف های‌ مرد‌ جوان،‌ از‌ مشکلاتی‌که‌ در‌ جوانی‌ با‌ آنها‌ روبرو ‌بوده‌ا ست ‌سخن‌می گوید. ‌او‌ اشاره‌ می کند ‌به‌زمانی‌که ‌مشکلات ‌او‌ را ‌خشمگین ‌و‌ افسرده‌ کرده‌ بودند ‌و ‌در‌ آن‌ هنگام ‌یکی‌ از‌ دوستانش ‌چیزی ‌به ‌او ‌می گوید‌ که ‌‌زندگی اش ‌را‌ تغییر‌می دهد: «درباره‌ چیزی‌ بود‌ که‌ او‌ آن‌ را‌ رویکرد ‌قله ها‌ و‌در‌ه ها‌ برای‌ دوران های‌ خوب ‌و‌ بد ‌زندگی ‌می نامید.‌ او‌ می گفت ‌هر‌چه ‌بیشتر ‌رویکرد ‌قله ها‌ و ‌در‌ه ها‌ را‌ در ‌زندگی ‌و ‌کارت ‌استفاده ‌کنی ‌آرامش‌ و ‌موفقیت ‌بیشتری ‌خواهی ‌داشت. ‌ابتدا ‌باور ‌نمی کردم،‌ اما‌پس‌ از‌ مدتی ‌دریافتم‌ که ‌حقیقت‌ دارد،‌ به‌ طوری‌ که‌ اثر‌ بسیار‌ زیادی‌ بر‌زندگی‌ و‌ کارم‌ گذاشت».‌ «دوستم‌ به‌ من‌ کمک‌ کرد‌ تا‌ سه‌ چیز‌ را‌ کشف‌ کنم:‌ چگونه هر چه زودتر از یک دره خارج شوم، چگونه مدت بیشتری بر فراز قله بمانم، و چگونه در آینده قله های بیشتر و دره های کمتری داشته باشم.”

مرد‌جوان‌ پرسید:‌ «منظور‌ شما ‌به‌طور‌ دقیق ‌از‌قله ها‌ و ‌در‌ه ها ‌چیست؟»

پیرمرد‌ پاسخ‌ داد:‌ منظورم ‌قله ها‌ و‌ در‌های ‌شخصی‌ شماست، ‌بالا‌ و‌ پایین هایی‌که ‌در‌ کار ‌و‌ در ‌زندگیتان ‌احساس‌ می کنید.‌ این‌ دوران های ‌بد ‌و‌ خوب ‌ممکن‌ است‌ که ‌دقایق، ‌ما‌ه ها ‌و ‌یا بیشتر‌ از‌ آن ‌ادامه ‌یابند.‌ قله ها‌ و ‌در‌ه های ‌شخصی ‌به ‌همان ‌اندازه ‌طبیعی‌ هستند ‌که ‌قله ها‌ و ‌در‌ه هایی‌که‌ در‌ سطح‌ زمین‌ می بینید.‌ هر‌ دو‌ نوع ‌فراز‌ و ‌نشیب ها‌ ضمن‌ پراکنده‌ بودن، ‌وصل شده‌ به‌ را‌ه هایی ‌مشابه‌ هستند.‌ شما‌ می توانید ‌در‌جاهایی ‌از‌زندگی ‌و‌ کارتان‌ احساس ‌بالا‌ بودن ‌و‌ در‌جاهایی ‌احساس ‌پایین‌ بودن ‌کنید. ‌این‌ طبیعی‌ است ‌و‌ برای‌ هر‌ کسی ‌در‌جهان، ‌در‌ هر‌ فرهنگی ‌روی ‌می دهد.‌ این‌بخشی ‌از ‌وجود ‌انسان ‌است.

فصل سوم: فراموش کردن

«مرد جوان همچنان که به سوی خانه می رفت پیش خود فکر می کرد منظره ای که در دره قابل دیدن است بسیار کوچکتر است .منظره ای که از فراز قله، جایی که من بودم قابل مشاهده است، به گونه ای است که به آسانی می توان تصویر بزرگی را دید». «او‌به‌یاد ‌زن‌جوانی‌که ‌مورد‌توجه اش‌ بود ‌افتاد ‌و‌ امیدوار‌ بود‌که ‌وی‌ تحت‌تأثیر ‌سفرش ‌و ‌دانش ‌تاز‌ه یافته اش ‌قرار‌ گیرد. زمانی‌که‌ به‌ خانه‌ رسید‌ درباره‌ سفرش‌ به‌ فراز‌ قله ‌برای‌ پدر‌ و‌ مادرش ‌سخن‌ گفت. ‌او‌ آنچه‌ را‌که ‌از‌ پیرمردی‌ که‌ بالای ‌قله‌ زندگی ‌می کرد ‌آموخته ‌بود ‌برایشان ‌تعریف‌ کرد.‌ به‌ آنان‌گفت‌که ‌با‌ این ‌فلسفه‌ تازه، ‌او ‌یکی ‌از ‌دارایی های ‌ارزشمند ‌سازمانش ‌خواهد‌ شد‌ و‌ بدون‌ تردید‌ به‌ زودی‌ نیز‌ ارتقاء‌ خواهد‌ یافت.‌ مشتاق‌ بود‌ آنچه‌ را‌ که‌ آموخته ‌است‌ آزمایش‌کند. او‌ در‌ اولین‌ فرصت ‌و ‌با افتخار‌ هر‌ آنچه ‌را‌ که ‌بر‌فراز‌ قله ‌آموخته‌ بود ‌برای‌ دوستانش‌ تعریف‌ کرد.‌ برخی‌ شیفته‌ گفته هایش ‌شده‌ بودند‌ و‌ بعضی‌ دیگر‌ تردید‌ داشتند.‌ آ‌نها‌ پیش‌ خود‌ می اندیشیدند ‌که ‌به‌نظر ‌بسیار‌ آسان ‌می آید،‌ اما ‌آیا‌ به ‌طور ‌واقعی ‌اثربخش‌ است؟‌ به‌ هر‌ حال،‌ آنها‌ نیز‌ همانند‌ سایرین‌ برایش‌ آرزوی‌ موفقیت‌ کردند. او‌ همچنین‌ موضوع‌ را‌ با‌ زن‌ جوانی‌که ‌به ‌او‌ علاقمند‌ بود ‌نیز‌ در‌ میان‌ گذاشت.‌ زن‌ شیفته ‌داستانش‌ شد ‌و‌ خوشحال‌ بود‌که‌ او ‌را‌ چنین ‌پرهیجان‌ ‌می بیند، ‌به‌همین‌ خاطر‌ آرزو‌ کرد‌ که‌ شور‌ و‌ شوقش ‌به‌ یافته های‌ تازه‌ پایدار ‌بماند.

او ‌هنگامی‌ که ‌سـرِ‌کارش ‌حاضر‌ شـد ‌نیز‌ خوشـحال‌بود.‌ کسب‌و‌کار‌ در‌ شرکت ‌رونق‌ داشت.‌ فروش‌ در‌حال ‌افزایش‌ بود‌ و ‌سود ‌به‌طور‌ مرتب ‌بالا‌ می رفت». اما‌ پس‌ از‌ مدتی‌ شرکت‌ با‌ مشکلاتی‌ جدی‌ روبرو‌ شد.‌ مدیریت‌ شرکت ‌با‌ نگرانی ‌به‌دنبال ‌یافتن ‌راه‌حل ‌بود.
«مرد‌جوان‌ گفته های ‌پیرمرد ‌را‌ در‌مورد ‌بیرون ‌رفتن ‌از‌ دره ‌به‌خاطر ‌آورد:‌ اگر‌نکته‌ خوبی ‌را‌ که ‌در‌ دوران های ‌بد ‌پنهان‌است‌ پیدا‌ کنید ‌و ‌از‌ آن‌ استفاده‌کنید،‌ می توانید ‌دره‌ خود‌ را‌ به ‌قله ‌تغییر‌ دهید. او‌ آن‌ شب ‌را‌ به‌فکر‌ کردن ‌در‌مورد ‌این‌ موضوع‌ گذراند ‌و ‌روز‌ بعد ‌با‌ اندیشه ای‌تازه ‌به ‌ملاقات ‌رئیسش‌ رفت.‌ چرا‌ آنها ‌از‌ این‌ بحران ‌به‌عنوان ‌فرصتی ‌برای ‌یافتن ‌نقاط ‌ضعف شان ‌استفاده‌ نکنند‌ و ‌برای‌ بهتر‌ شدن ‌اوضاع ‌راهی ‌بهتر ‌و ‌سیستمی ‌قابل‌ اعتمادتر ‌برای ‌سفارش های ‌آینده‌ پیدا ‌نکنند؟ رئیسش ‌از‌این ‌پیشنهاد ‌استقبال‌ کرد ‌و از‌او‌خواست ‌تا ‌تیمی ‌برای‌ انجام ‌این‌کار‌ تشکیل‌ دهد. تیم ‌آ‌نها‌ پس‌ از ‌چند‌ روز ‌مشکل‌ اساسی ‌موجود ‌در‌ سیستم‌ را‌ یافت. ‌با‌ این‌کار ‌آنها ‌توانستند‌ سیستم‌ را ‌بهبود ‌بخشند ‌و‌ به‌راهی ‌بسیار ‌قابل‌اعتماد ‌و‌ کم‌ هزینه‌ برای ‌انجام‌ سفارشا‌تشان ‌دست‌ یابند.

در‌ شرکت‌ این‌موفقیت ‌دهان‌به‌دهان‌ می گشت ‌که‌ سیستم ‌تازه، ‌توصیه‌ و‌ نتیجه ‌تلاش ‌تیم‌ مرد‌ جوان ‌باهوش‌است. ‌او‌ بین ‌همکارانش ‌شهرتی ‌شایسته ‌پیدا‌ کرده‌ بود ‌و‌ رئیسش‌ که ‌بسیار‌ خوشحال ‌و ‌راضی‌بود، ‌به‌همین‌ خاطر‌ حقوق‌ او‌ را‌ افزایش‌ داد». مرد‌ جوان ‌توانست ‌با‌ استفاده‌ از ‌آنچه‌ که ‌آموخته‌ بود ‌پیشنهادات ‌تاز‌ه ای ‌به ‌مدیریت ‌شرکت ‌ارائه ‌دهد ‌و‌ جایگاه ‌برجسته تری ‌در‌شرکت ‌پیدا‌کند.‌

اما‌ به تدریج ‌از‌ موفقیت های ‌بدست ‌آمده ‌دچار‌ غرور‌ و‌ خودشیفتگی‌ گشت.‌ به ‌نظرات ‌و ‌انتقادات‌ دیگران ‌توجهی‌ نمی کرد. «در‌آغاز، ‌رویکرد ‌قله ها‌ و‌ در‌ه ها‌ به ‌او‌ کمک‌ کرد ‌تا ‌موفق تر‌باشد. ‌اما‌ اکنون ‌این‌ رویکرد‌ کار‌ نمی کرد ‌و‌ او ‌نمی توانست‌ علت‌ آن‌ را‌ دریابد». ‌او ‌دوباره ‌به ‌چمنزار ‌رفت‌ و‌ مشغول‌ نگریستن‌ به‌ کوه ‌شد. ‌سپس‌ چیزهای ‌دیگری‌ را ‌که ‌پیرمرد ‌به ‌او‌گفته‌ بود ‌به خاطر‌ آورد.

اگر‌دریک‌ دره ‌چیزی ‌نیاموزید ‌می توانید‌ بدتر‌ شوید. ‌اگر‌‌ به طور‌ حقیقی‌ چیز‌ باارزشی‌ بیاموزید، ‌می توانید ‌بهتر ‌شوید. ‌اما ‌اگر‌ این‌ حقیقت‌ داشت،‌ آن‌چیز ‌چه ‌بود ‌که ‌نیاز‌داشت‌ بیاموزد؟ ‌وقتی ‌مرد ‌جوان ‌از‌تلاش ‌برای ‌یافتن ‌آن‌ خسته‌شد، ‌به‌ پیشنهاد ‌دوستانش ‌تصمیم ‌گرفت‌ مدتی ‌را‌ به‌ استراحت ‌بپردازد.

فصل چهارم: استراحت

یک ‌روز ‌مرد ‌جوان ‌به ‌همراه ‌دوستانش‌ به‌ جلگه ‌رفتند. ‌او ‌در ‌ابتدا ‌از‌ اینکه‌ تا‌ حدی‌ مشکلاتش‌ را‌ فراموش‌ کرده ‌است‌ و‌ یا‌ کمتر ‌آنها ‌را ‌احساس ‌می کند ‌احساس ‌آرامش ‌می کرد ‌و ‌از‌ آمدن ‌به ‌جلگه ‌خوشحال ‌بود. ‌او ‌شروع ‌کرد ‌تا ‌خود ‌را ‌از ‌پریشانی ‌همه ‌فراز‌و ‌نشیب هایی ‌که ‌بر ‌او ‌گذشته ‌بود ‌رها ‌کند.‌ دوست‌ داشت‌ همانجا ‌بماند، ‌زیرا‌ به‌ او‌ آرامش‌ می داد. اما‌ به‌ نظرمی رسید‌ که‌ دوستانش‌ برای‌ ماندن‌ در‌ کنار‌ او‌ اشتیاقی‌ نشان‌ نمی دهند.‌ آنها‌ حتی‌ در‌ این‌ دامان‌ طبیعت‌ نیز‌ سرزنده ‌و ‌پرنشاط ‌نبودند. مرد‌ جوان ‌به ‌دوستانش‌ نگاه ‌کرد‌ و‌ از ‌این ‌خیال ‌که‌ او‌ هم ‌مانند ‌آنان ‌به ‌نظر ‌برسد‌ دچار ‌حالت‌ ناخوشایند ‌و‌ غریبی‌ شد. ‌او ‌بی دل‌ و‌ دماغ ‌و‌ ناآرام ‌بود. هنگامی که در دره بود، رفتن به جلگه فکر خوبی بود که به نظرش می رسید. اما اکنون در شگفت بود که چرا هنوز بر سر جای پیشین خود ایستاده است. پیش خود فکر کرد، آنگاه که نه احساس بالا بودن داری و نه احساس پایین بودن ،یک جلگه زمان ‌بی اثری‌ است.‌ بنابراین ،این جلگه برای او چه معنایی داشت؟ یک راحت باش که شایسته اش بود تا استراحتی کند؟ یا نوعی فرار بود؟ اگر چنین باشد، فرار از چه چیزی؟
او دوباره نگاهی به قله انداخت و دریافت که همان احساسی را دارد که پیشتر برای رفتن به قله داشت. هر چه بیشتر درباره آن فکر می کرد ، بیشتر مشتاق بود که پیش پیرمرد برگردد و از او بپرسد که چرا رویکرد قله ها و دره ها تنها برای مدت کوتاهی مؤثر بود. آن روشنی که او بر فراز قله دیده بود به طور یقین با احساس کسالتی که در جلگه می کرد متفاوت بود. سرانجام او جلگه را ترک کرد و به دره بازگشت. چند روز پس از آن، برای رفتن به قله برنامه ریزی کرد. این بار امیدوار بود که از دفعه پیش آماده تر باشد تا برای ماندن بر روی قله با مشکلی روبرو نشود.

خودپرستی در قله ها و دره هافصل پنجم: یادگیری

بازگشت ‌به ‌کوهستان ‌سفری ‌دشوار ‌بود ‌و‌ مرد‌ جوان ‌بیش‌از‌حد ‌خسته ‌شد، ‌اما ‌به ‌موقع ‌به ‌قله ‌رسید. ‌او ‌در ‌زمان ‌دلخواهش‌ به ‌قله ‌رسید ‌تا ‌از ‌دیدن ‌غروب ‌آفتاب ‌لذت ‌ببرد. این بار، او به خانه کوهستانی پیرمرد دعوت شد. با دیدن خانه ،از اندازه، شکوه و معماری آن شگفت زده و غافلگیر شده بود. سپس دو مرد بیرون رفتند و بر روی سکوی بزرگی که مشرف به یک دریاچه زیبا بود نشستند. مرد جوان گفت: « نمی توانم بیان کنم که تا چه اندازه خوشحال هستم که دوباره به قله برگشته ام».
پیرمرد از دیدن او خوشحال بود، اما احساس کرد که او دچار مشکل است، به همین خاطر علتش را جویا شد. مرد جوان پاسخ داد: «پس از بازگشت به دره ،کوشش کردم از آنچه که با من در میان گذاشته بودید استفاده کنم، مانند یافتن چیزهای خوب پنهان شده در دورانهای بد. ابتدا کارایی خوبی داشت، اما کمی بعد کارها به سوی بدتر شدن رفت. من دلسرد شدم ،کار را رها کردم و به جلگه رفتم تا وقتم را آنجا بگذرانم، اما اثر خوبی نداشت». پیرمرد پرسید: «آیا این برای شما یک تجربه خوب بود یا بد؟»مرد جوان پاسخ داد: «نمیدانم».

پیرمرد گفت: قله ها و دره های شما مانند یک ضربان قلب سالم ،بخشی ضروری از یک زندگی سالم و طبیعی است. بنابراین جلگه ها وجود دارند، آنها زمان استراحت سالم هستند، یعنی زمانی که شما برای آگاهی از آنچه که خلاف انتظار شما دارد اتفاق می افتد و نیاز به بهبود دارد کمی درنگ می کنید تا بی اندیشید و تصمیم بگیرید چگونه ادامه دهید.

مرد جوان گفت: «هنوز فکر می کنم که این افت و خیزها چگونه می توانند سالم و آرام بخش باشند؟ آیا همه این بالا و پائین ها انسان را دچار اضطراب و پریشانی نمی کنند؟»

پیرمرد پاسخ داد: «تنها زمانی که شما با آنها بالا و پائین بروید. اما آنگاه که به طور حقیقی بیاموزید که دورانهای خوب و بد خودتان را مدیریت کنید، آن احساس تعادل سالم را بدست می آورید».

مرد جوان پرسید: «شما برای ماندن بر روی قله چگونه به طور جدی مجهز می شوید؟» پیرمرد گفت: «به جای اینکه به شما پاسخ بدهم، شاید بهتر باشد که به شما کمک کنم خودتان پاسخ را دریابید. زمانی که امور برای شما به سوی بدی می رفت، چه احساسی داشتید؟» مرد جوان پاسخ داد: «بسیار بد» «پس چرا رفتارتان را عوض نکردید؟» مرد جوان با لحنی اقرارکننده گفت: «نمی دانم، شاید به خاطر اینکه نمی دانستم چگونه با آن روبرو شوم، یا چنین فکر می کردم که اگر نسبت به آن بی اعتنا باشم اوضاع بهتر می شود .یا شاید من می ترسیدم که اشتباهاتم را بپذیرم ،یا اینکه نیاز به کمک داشتم». پیرمرد پرسید: «در بین همه این دلایلی که برشمردید چه چیز مشترکی وجود دارد؟» مرد جوان لحظه ای فکر کرد و گفت: «مطمئن نیستم ولی حدس میزنم ترس باشد»
پیرمرد با تکان دادن سر گفت: «بله، و منبع ترس یک انسان چیست؟»

پیرمرد گفت: برای بیشتر ما، خودپرستی است. خودپرستی می تواند شما را در قله مغرور و در دره بیمناک کند. این سبب می شود که شما واقعیت را نبینید. خودپرستی شما، حقیقت را وارونه جلوه می دهد.

آن شب، مرد جوان کمی دیرتر به چادرش رفت و خواب هایی درباره رفتن به جاهای بهتر را دید. هنگام بدرود گفتن، پیرمرد توصیه ای به او کرد: زمانی که به قله بلندتر رسیدید، هرآنچه که کشف کنید دانش شما خواهد بود، نه مال من و نه مال کس دیگر. مرد جوان رهسپار شد تا با تلاشش دره عمیق را گذر کند و به قله بلندتر برسد.

فصل ششم: اکتشاف

مرد جوان در امتداد آن دره ناآشنا به سختی راه می پیمود. باران شدید صورتش را زیر ضربه داشت. او به دنبال یافتن پناهگاهی بود ،اما جایی را پیدا نمیکرد. هنگام آغاز سفر، به نظرش نمی رسید که دره تا این اندازه عمیق باشد. مرد جوان زیر لب غرولند می کرد که «چرا باید اینطور باشد؟ قرار نیست که ما در زندگی شاد باشیم؟ اصلاً چرا ما نیاز به دره ها داریم؟» پاهایش خیس شده بود و سوز سرما را تا مغز استخوانش حس می کرد. او درمانده شده بود. او احساس می کرد که این دره را به آن خوبی مدیریت نمی کند. سرانجام، به پائین ترین نقطه دره رسید و ایستاد. باران ،کوره راهی را که او تا به آنجا دنبال کرده بود، به طورکامل شسته بود. جلوتر، چیزی جز یک رودخانه کم عرض و خروشان که عبور از آن غیرممکن به نظر می رسید ،دیده نمی شد. با صدای بلند گفت: «من نمی توانم، جریان آب خیلی نیرومند است، من هرگز نمی توانم عبورکنم». احساس می کرد که شکست خورده است. او مجبور بود راهی را که آمده است برگردد. اما در این صورت چگونه می توانست با پیرمرد روبرو شود؟ چگونه می توانست با خودش روبرو شود؟
مرد جوان روی زمین گل آلود نشست و به رودخانه خیره شد .او می ترسید که اگر وارد آب رودخانه شود ، جریان نیرومند آب او را به زیر بکشد. او خود را تصور می کرد که آب او را به زیر کشیده و با دهان پر از آب در حال غرق شدن است. با این فکر بر خود لرزید و از خودش پرسید: «چرا بودن در دره تا به این اندازه دردناک است؟» سپس با یادآوری گفته پیرمرد، به پرسش خویش پاسخ داد: دردی‌ که‌ در‌ یک ‌دره ‌احساس ‌می‌کنید ‌‌می تواند ‌شما ‌را ‌نسبت‌ به‌ حقیقتی ‌که ‌به ‌آن‌ بی‌اعتنا ‌بوده‌اید، ‌آگاه ‌کند.
کدام حقیقت بود که نسبت به آن بی اعتنایی شده بود؟ او سرش را بلند کرد و به قله بلندتر که در آن دوردست قرار داشت نگریست و چنین اندیشید: «همه آنچه که می دانم این است که من به طور جدی می خواستم بر روی آن قله بلندتر باشم».
او لحظه ای در این اندیشه فرو رفت که نسبت به هوای تازه ای که در آنجا به صورتش خواهد خورد چه احساسی خواهد داشت. سپس به سخن پیرمرد درباره آفرینش و دنبال کردن یک چشم انداز خردمندانه برای رسیدن به قله بعدی فکر کرد. تصویری منطقی از آینده ای بهتر که شما با پنج حس خود آن را ترسیم می کنید.
او دریافت که لحظاتی پیش در حال آفرینش یک چشم انداز ترسناک بوده است، تجسم اینکه در زیر آب رودخانه در حال غرق شدن است. او پیش خود چنین اندیشید: «شاید شما آگاهانه یا ناآگاهانه همیشه در حال آفرینش چشم اندازی از آینده تان هستید ترسناک و یا خردمندانه اما پرسش این است که شما کدامیک را دنبال می کنید. سپس او گفت: «آها، خودشه» او کلمات زیر را در زیر باران و غرش سهمگین تندر با صدای بلند فریاد کشید: “‌دره‌ من‌ ترس‌ من است.”
او دوست داشت بداند، از آنجا که دره های ما لحظات حسرت خوردن برای چیزهای از دست رفته است ،آیا او می ترسید آنچه را که از دست داده، هرگز دوباره به دست نیاورد؟ او دوباره به قله نگاه کرد و با خودش فکر کرد که چه حالی خواهم داشت آنگاه که پیروزمندانه بر آن بایستم. پیرمرد گفته بود که نیرومندترین ابزاری که به شما کمک می کند تا از دره گذرکنید و به قله بعدی برسید، دنبال کردن یک چشم انداز خردمندانه است. بنابراین او آفرینش چشم انداز خردمندانه خودش را آغاز کرد.
شما برای اینکه دست به عمل بزنید خودتان را تحت فشار قرار نمی دهید، تنها اشتیاق فراوان برای رسیدن به مقصد است که شما را وا می دارد. به طوری که در می یابید دست به کارهایی زده اید که هرگز نمی دانستید که توانایی انجام آنها را دارید».
او داشت می فهمید که منظور پیرمرد از اینکه به طور حقیقی چشم اندازتان را دنبال کنید چیست. معنایش این است که بر سر خواسته تان بایستید و هرکاری که شما را به آنجا می رساند انجام دهید – تشخیص حقیقت!
او هرچه بیشتر درمی یافت که ترس انسان را از رفتن بازمی دارد ،اما حقیقت به شما کمک می کند تا پیش بروید. او به خاطر پیشرفتش لبخند زد ،زیرا در مسیر درست رسیدن به قله بلندتر بود. پس از مدتی که به نظر طولانی می رسید، او در آفتابی که بر قله می تابید پدیدار شد و بر نوک قله ایستاد. درکنار خود دریاچه ای بسیار زیبا دید که درختان تنومندی او را در بر گرفته بودند. او وزش هوای تازه را بر پوست صورت خود احساس کرد.
سپس برگشت تا به دره ای که از آن گذشته بود نگاه کند .او می دانست که تا چه حد دشوار بوده است. اما اکنون حتی آن دشواری، همه چیز را برایش شیرین تر کرده بود.

اشتیاق فراوان برای رسیدن به هدففصل هفتم: در میان گذاشتن یافته ها

مرد جوان کمی از ظهر گذشته به قله ای که پیرمرد در آنجا سکونت داشت رسید. با دیدن پیرمرد به سوی او دوید و او را بغل کرد. پیرمرد پرسید: «اکنون به نظر شما مهمترین چیزی که کشف کرده اید چیست؟» مرد جوان گفت: «خوب ، من یاد گرفته ام که این کافی نیست که تنها چیزهایی ساده درباره قله ها و دره ها بدانیم، باید آن را در ذهن نگه داشت و درباره آن سخن گفت همچنان که من بار نخست هنگام برگشتن به دره ام انجام دادم. لازم است با فلسفه قله ها و دره ها زندگی کرد. هرچه بیشتر انجام دهید بیشتر می آموزید و رشد می کنید، و آرامتر و موفق تر می شوید. مهم تر از همه اینکه من کشف کردم که با کنار گذاشتن ترس و خارج شدن از پیله خودم ، می توانم به راستی دره را به قله تبدیل کنم. پیرمرد با کنجکاوی پرسید: «چگونه؟ شما چکار کردید؟» «من به خاطر آوردم که بهترین راه برای رسیدن به قله بعدی ام ،آفرینش و دنبال کردن چشم انداز خردمندانه ام است چیزی که اگر من به طور جدی خواهانش باشم، برایم قابل فهم و واقعی و قابل دستیابی است.
پیرمرد پرسید: «قله بلندتر را چگونه دیدید؟»چشمان مرد جوان برق زد: «شگفت انگیز بود!»پیرمرد خندید: «شگفت انگیز، چطور؟» مرد جوان به قله بلندتری که در دوردست قرار داشت نگاهی انداخت « هیجان انگیز بود! من نمی توانستم این قله و همچنین دره ای را که از آن گذر کرده بودم ببینم». او برگشت و نگاهی به پیرمرد انداخت. «اما بزرگترین چیزی که دریافتم این بود که چرا شما اغلب کلمه به طور حقیقی را بکار می برید. مانند به طور حقیقی قدردانی کردن و خوب مدیریت کردن دوران های خوب ، به طور حقیقی یاد گرفتن و بهتر کردن وضعیت دردوران های بد. منظور شما دیدن حقیقت است! نه آنچه که من آرزو می کنم و یا می ترسم که اتفاق بیفتد، بلکه حقایقی است که در واقع در مورد دوران های خوب و بد من وجود دارد.
هنگامی که آنها خداحافظی می کردند، نمی دانستند که این آخرین باری خواهد بود که آنها یکدیگر را می بینند.

فصل هشتم: بکارگیری رویکرد قله ها و دره ها

هنگامی که مرد جوان به دره اش بازگشت، خانواده و دوستانش به او گفتند که تغییر چشمگیری کرده است. آنها بدون اینکه دلیل آن را بدانند، از بودن با او لذت می بردند. شرکتی که مرد جوان در آن کار می کرد هنوز دچار مشکل بود و حتی بیش از گذشته زیان می داد. او به گذشته فکر می کرد، روزی که نخستین بار به این شرکت پررونق پیوست و در شگفت بود که چرا اکنون همه چیز بسیار متفاوت از آن زمان پیش می رود. جای شگفتی نبود که شرکت نمی توانست از دره اش بیرون برود، زیرا افکار و اعمال بخش زیادی از کارکنان سبب عمیق تر و طولانی تر شدن دره می شد. مرد جوان تصمیم گرفت تا هر آنچه را که درباره قله ها و دره ها آموخته است، با سایر افراد شرکت در میان بگذارد. آنها این موضوع را بین خود به بحث گذاشتند و دریافتند که خودبینی گذشته شان آنها را از قله دور کرده بود. بنابراین عهد بستند که بار دیگر دچار غرور نشوند.
حقوق مرد جوان و تیمش افزایش یافت، و آنها به جستجویشان برای یافتن راههای تازه به منظور کمک به شرکت ادامه دادند. آنها پرسش طرح می کردند بدون اینکه وانمود کنند که همه پاسخ ها را می دانند . او آموخته های خود از پیرمرد را در قله به یاد می آورد: فروتن و سپاسگزار باشید. آنچه که شما را به قله رسانید را بیشتر انجام دهید .بهبود مداوم را ادامه دهید. توجه بیشتری به دیگران بکنید. منابع را برای دره های آتی نگاه دارید.

نکاتی کلیدی برای بکارگیری قله ها و دره ها در کار و زندگی

  • آرام باشید؛ بدانید که دره ها پایان می یابند. متضاد هر آنچه که شما را وارد دره کرده است را انجام دهید.
  • در کارتان بیشتر خدمات دهنده و در زندگی بیشتر مهربان باشید .
  • از مقایسه ها پرهیز کنید و آن را به عنوان مزیت خود به کار گیرید.
  • برای رسیدن به قله بعدی خود ، چشم انداز خردمندانه تان را دنبال کنید.
  • آینده بهتری را با مشخصات و جزئیاتی باورکردنی مجسم کنید که دارید از آن لذت می برید، در این صورت هر آنچه که شما را به آنجا می رساند را با اشتیاق انجام می دهید.

فصل نهم: لذت بردن از یک قله

چند دهه بعد، گذشت روزگار نقش پیری را بر چهره مرد جوان نشانید. او مدتها بود که به قله خودش نقل مکان کرده بود و در آنجا زندگی می کرد، اما گاهگاهی سری هم به دره میزد. او یک روز بعد از ناهار ،زیر درختی نشست تا از چشم انداز باشکوهی که در برابرش بود لذت ببرد. به زندگی گذشته اش می اندیشید و به یاد می آورد زمانی را که جوان بود و بدون اینکه خود بداند زمانهای خوب و بد بسیاری آفریده بود. او با قلبی پر از مهربانی پیرمردی را به یاد آورد که چنین راه های باارزشی را با او در میان گذاشت تا بتواند با فرازها و فرودهایی که بر سر راه زندگی اش قرار می گرفت هماوردی کند.
تغییرات شگفت انگیزی در کار و زندگی اش ایجاد کرد! به طوری که هم دردورانهای خوب و هم بد، به صورت برجسته ای به آرامش و موفقیت رسید. او به یاد آورد که تا چه اندازه به پیرمرد بدهکار است. سپس در حالی که لبخندی بر لب داشت، صدای پیرمرد را می شنید که به او میگفت «اعتبار واقعی از آنِ کسی است که این رویکرد را می آموزد و آن را بکار می گیرد». او صدایی شنید و سرش را به سوی آن برگرداند. اما چیزی ندید و دوباره به اندیشه های خویش بازگشت. اگرچه دورانی که او در دره زندگی می کرد نیز برایش باارزش بود، اما برتر دانست تا بیشتر زمانش را بر فراز قله بلندتر بگذراند ،جایی که یک خانه بزرگ ساخته بود. او از دعوت خانواده و دوستانش به آنجا لذت می برد. او به عنوان مردی با گذشت، دست و دلباز و دوستی اندیشمند شهرت یافته بود. او سالها بود با زنی که عاشقانه او را دوست داشت ازدواج کرده بود و از زندگی با او احساس خوشبختی می کرد.

او دریافت که: کجا زندگی کردن مهم نیست ،چگونه زندگی کردن مهم است.

مهم نیست که آیا مانند پدر و مادرتان در یک دره بارور زندگی کرده باشید و یا مانند پیرمرد بر فراز قله ای باشکوه بوده باشید. او اکنون می دانست که یک زندگی لذتبخش و پربار، به طور طبیعی دورنمای قله ها و دره ها را تغییر می دهد. درآخر، او احساس کرد که اگرچه خود را در یک سفرآرامش بخش می بیند، اما حتی پیش از رسیدن به مقصد، احساس رسیدن را نیز دارد. لبخندی بر لبانش نشست. همان صدایی که پیشتر فکر می کرد شنیده است، بلندتر و نزدیکتر شد. او به سوی صدا برگشت و زن جوان بهت زده ای را دید که به او گفت:« ببخشید، من نمی خواستم مزاحم شما بشوم». او شرح داد که پس از یک سفر طولانی از خانه اش در دره ،تازه به قله رسیده است. به نظر می رسید که او در حالتی بیش از خستگی قرار دارد.
همچنان که گفتگو را آغاز کرده بودند، زن جوان از اینکه دارد از مشکلات خود در دره برای یک غریبه سخن می گوید شگفت زده شد. او دلیل آن را نمی دانست، اما احساس کرد که این پیرمرد ویژگی های خاصی دارد. در آن لحظه، زن جوان نمی دانست که با یکی از صلح جوترین و موفق ترین آدم های روی زمین روبرو شده است. او تنها یک پیرمرد مهربان به نظر می رسید. روزهای بعد آنها در مورد آنچه که پیرمرد رویکرد قله ها و دره ها می نامید به گفتگو پرداختند.
او گفت که این فلسفه ای است همراه با مهارت ها، شیوه ای برای نگاه کردن و انجام دادن چیزهایی که شما را در دوران های خوب و بد آرام تر و موفق تر می کند.

3- کتاب موفقیت : قدرت در درون ماست (یکی از بهترین کتاب های موفقیت که باید خواند)

  • نام کتاب: قدرت در درون ماست
  • نام نویسنده: لوئیز ال هی
  • عنوان اصلی: The Power Is Within You Book by Louise Hay
  • تعداد صفحات کتاب: 240 صفحه
  • انتشارات: انتشارات لیدا
  • از جمله پرفروش ترین کتاب های قانون جذب

کتاب قدرت در درون ماست لویس ال هی انسان همان موجودی است که میلیاردها رمز و رازِ وجودش از آغاز تاریخ تـاکنون ذهـن اندیشمندان و عالمان را به خود مشغول داشته و خواهد داشت. این کتاب بیان کننده نظرات و افکار خانم لوئیس ال هـی، از معتقـدین بـه علـم روان است.

عمده ترین مبحث مستقل کتاب طرح نیرویی به نام قدرت درون اسـت کـه نویـسنده ادعـا می کند با تأسی به آن می توان هرگونه مانعی را از سر راه برداشت. این نظریه بحـث جدیـدی نیست بطوریکه مثلاً در اسلام مبحـث گـسترده ی هـدایت عامـه دقیقـاً وجـود یـک نیـروی شگفت انگیز درون هر مخلوقی را مطرح می کند و مـی گویـد کـه ایـن نیـرو عامـل حرکـت موجودات به سوی هدفی معین است. البته خانم هی با ترکیب دیدگاه هـای متفـاوت از جملـه فلسفه ی کلیت، بحث بازگشت به خویشتن، حوزه ی واحد و مباحثی اینچنین به تـسهیل فهـم نظریه ی هدایت عامه به شکل غیرمستقیم اقدام کرده است. بایـد دقـت کـرد در ورای ظـاهر بسیار ساده کتاب، نکات مفهومی بسیار مهم فلسفی و علمی وجود دارد که دقت به استخراج آنها می تواند به فهم واقعی کتاب کمک شایانی نماید. این اثر شاید بتواند زمینه ای مقدماتی در آشنایی با بهداشـت روانـی محـسوب گـردد.

درباره نویسنده

اخیراً لوئیس ال هی توسط رسانه های استرالیایی به عنوان «بهترین معرف زنـدگی مقـدس» معرفی گردیده است. همچنین او به عنوان یکی از بنیان گذاران حرکت «خودیـاری »شـناخته شده است . اولین کتاب او به نام «اندام خود را شفا بخشید» در سال 1976، مـدتهـا قبـل ازاینکه بحث در مورد ارتباط بین ذهن و جسم به شکل امروزی مطرح شود به چاپ رسـید. این کتاب در سال 1988 تجدید چاپ شده و قسمتهایی بر آن افزوده شد به طوریکه در صدر بهترین های فروش قرار گرفت و عقایـد لـوئیس را بـه مـردم 30 کـشور مختلـف و 23 زبـان متفاوت در سراسر جهان معرفی نمود. به وسیله روش های درمـانی و فلـسفة مثبـت گـرای او میلیونها نفر آموختند که چگونه در زندگی به آنچه می خواهند دست یابند و حتی صـاحب بدن، ذهن و روحی سالم باشند.

فلسفة شخصی وی حاصل دوران ملال آور کـودکیش بـود. طفـولیتش دورانـی نامـساعد وهمراه با فقر بود. نوجوانی او سراسر با سوءاستفاده رقم خورد. در جوانی از خانه فرار کرد و در نیویورک مدل لباس شد اما سرانجام با یک بازرگان موفق ازدواج کرد. اگر چه به ظـاهرزندگیش دگرگون شده بود ولی چهارده سال پس از پایان زنـدگی مـشترک بـود کـه فعالیتهای روحی او با جدیت آغاز شد.

لوئیس آنچه که به فعالیت اصلی اش بدل شد را در سال1970 آغـاز کـرد. او در جلـسات کلیسای علـوم مـذهبی شـرکت مـی کـرد و بـه فراگیـری آمـوزش هـای لازم در برنامـه هـای خیرخواهانه می پرداخت. در کلیسا سخنوری مشهور گردید و بزودی به عنوان یک مشاور نیز مطرح شد. بطوریکه این کار به سرعت به شغل تمام وقت وی مبدل شد. پس از چند سال مجموعه مرجعی حـاوی علل ذهنی ایجاد بیماری های فیزیکی و راه های توسعه الگوهای فکری مثبت در جهت بهبـودی آن جمع آوری نمود. این گردآوری سـرآغازی بـود بـرای تـألیف کتـاب «انـدام خـود را شـفابخشید» این اثر با نام «کتاب کوچک آبی» نیز معروف است.

پس از تشخیص سرطانش بود که لوئیس توانست فلسفه فکری خود را بـه بوتـه آزمـایش بگذارد. او درمان جایگزین را به جراحی و دارو ترجیح داد و بر تلقـین مثبـت، تـصویرسازیذهنی، رژیم های غذایی سالم و روان درمانی توجه بیشتری نمود و به اجرای دقیق و منظم آنهـا پرداخت و سرانجام پس از شش ماه به هدف مقدس خود دست یافت؛ سرطان او کاملاً بهبـودیافته بود.

در 1980 به محل زندگی خود در جنوب کالیفرنیا بازگشت. در آنجا نگـارش روش هـای کارگاهی خود را آغاز نمود که ماحصل آن کتاب «شما می توانید زندگی خود را شفا دهیـد» است. در این کتاب لوئیس توضیح می دهد که چگونه عقاید و نظرات ما درباره خود می توانند مسبب مشکلات احساسی و گرفتاری های فیزیکی گردند و بـا اسـتفاده از شـیوه هـایی خـاص چگونه می توان افکار و زندگی را بهبود بخـشید. ایـن اثـردرنیویـورک تـایمز بـه مـدت 12 هفته متوالی در لیست پرفروش ترین کتابها جای گرفت. بـیش از 3 میلیـون نـسخه از ایـن کتاب در30 کشور مختلف جهان به فروش رسید.
لوئیس هم اکنون سرپرست کمپانی انتشاراتی موفق هی هاوس3 است که شروع آن از یک پروژه کوچک در اطاق پذیرایی خانه اش بود. از آغاز فعالیت تـاکنون ایـن موسـسه بـیش از 10 میلیون کتاب و نوار آموزشی به فروش رسانده است.

پیام های درمانی لوئیس موضوع بسیاری ازروزنامه ها و مجلات ایلات متحده بوده انـد. او در رسانه های مختلف جهان بارها ظاهر گردیده است و همچنـین سـتون مخـصوصش بـه نـام«لوئیس عزیز » در حدود بیش از پنجاه روزنامه، مجله و ماهنامـه در ایـالات متحـده، کانـادا،استرالیا و آرژانتین منتشر می گردد.

اسامی برخی از بهترین کتاب های موفقیت که باید خواند این نویسنده عبارتند از:

  • می توانید زندگی خود را بهبود بخشید
  • قدرت در درون ماست
  • افکار مثبت: برای افزایش موفقیت 
  • قدردانی: روشی برای زیستن
  • خود را درمان کنید، عوامل ذهنی مقدمه بیماری های فیزیکی
  • زندگی، بازتابی از یک سفر
  • افکار زیبا تحفهای از شعور درون
  • خود را دوست بدارید 

سخن مولف یکی از بهترین کتاب های موفقیت

حجم زیادی از اطلاعات در این کتاب نهفته است. احساس نکنید لازم اسـت همـه ایـن اطلاعات را یکجا درک کنید و به اجرا در آورید. افکار مشخصی به ذهنتان خطور خواهند کرد. ابتدا کار را با این افکار شروع کنید. اگر در مـتن مطلبـی بـه نظرتـان رسـید کـه در آن موضوع با من موافق نیستید، به سادگی از کنار آن بگذرید. اگر تنها بتوانید یک نکته مثبت از این کتاب استخراج نمائید و از آن در جهت بهبود زندگی خویش بهره گیریـد، در آن صـورت من به هدف خود از تألیف این کتاب دست یافته ام.
در اثنای خواندن پی خواهید برد که طیف واژه گان گوناگونی را هماننـد، قـدرت، شـعور، ذهن نامحدود، قدرت برتر، خدا، قدرت جهانی، شعور درون به کار بـرده ام، از ایـن جهـت که نشان دهم در نامیدن و به کاربردن الفـاظ متفـاوت بـرای آن قـدرت کـه جهـان را اداره می کند و درون ما نیز وجود دارد، هیچ محدودیتی نیست. هر اسمی را که آزارتـان مـی دهـد، می توانید با نام دیگری که می پسندید جایگزین کنید. خود من سابقاً اسامی یـا حروفـی را کـه نمی پسندیدم، خط میزدم و به جای آنها اسامی را که دوست داشتم جایگزین میکـردم . شـما هم می توانید اینچنین کنید.
نکته مهمی که فهمیدم این بود که آن قدرتی که ما همیشه ایـن گوشـه وآن گوشه به دنبالش بودیم در درون ما حاضر و آماده است تا از آن در راههای مثبـت بهـره بگیریم. شاید این کتاب به شما نشان دهد که چقدر قدرتمند هستید.

ثبات و وجود جهان بر پایه عشق استمقدمه

من شفا دهنده نیستم، کسی را شفا نمی دهم بلکه شاید بتوانم به عنوان پله ای برای ترقـی در راه کشف درون باشم. سعی میکنم با آموزش عشق به خویش محیطی فـراهم کـنم کـه در آن مردم دریابند که چه موجودات فوق العاده ای هستند، این کل کاری است که انجام می دهم. از مردم حمایت میکنم و به آنها کمک مینمایم تا در قبال زندگیشان مسئولیت پذیر باشـند. بـه ایشان یاری می رسانم تا قدرت درون، شعور و تواناییهایشان را کشف کنند پس از سال ها مشاوره و تعامل با مراجعـان و برپـایی صـدها مرکـز آموزشـی و جلـسات پی در پی در سراسر کشور و نقاط مختلف جهان دریافتم کـه تنهـا یـک چیـز اسـت کـه هـر مشکلی را حل میکند و آن عشق به خود است.

زمانی که مردم سعی می کنند هر روز خود را بیشتر دوست بدارند، پیشرفت حاصل از این نکته درزندگی شگفت آور خواهد بود . احساس بهتری دارند، شغل مورد نظرشان را به راحتی می یابند، پول مورد نیازشان را بدست می آورند، روابطشان تقویت می گردد و یـا حتـی روابـط منفی محو و روابط مثبت جانشین آن می گردد. عشق به خود منطق ساده ایست. در این مورد از من انتقاد میکنند که بسیار ساده طبع هستم، اما دریافتـه ام معمـولاً ساده ترین نکات کاملترین نیز هستند.

اخیراً شخصی به من گفت «تو بهترین هدیه زندگی را به من دادی، تو خودم را به من بـاز گرداندی» بسیاری از ما از حقیقت خویش آگـاه نیـستیم و خـود را نمـیشناسـیم. نمـی دانـیم احساسمان چیست و نمی دانیم چه می خواهیم. اما زندگی سـیاحت درون اسـت. بـه نظـر مـن آگاهی یعنی سفر به درون و درک و فهم موجودیت خویش، درک این توانایی که بـا دوسـت داشتن خود می توانیم سـبب دگرگـونی و بهبـود زنـدگی خـویش شـویم. علاقـه بـه خـویش،خودخواهی و غرور نیست بلکه فرایندی است که از شـاهراه عـشق، سـبب دوسـت داشـتن ومحبت به دیگران می گردد. در این هنگام است که میتوانیم به سایرین کمک کنیم، چرا کـه در آن صورت دیگر ما از سرزمین عشق های عمیق و لذتهای درونـی بـا خـصوصیات ویـژه و منحصر به فردش آمده ایم. تا جایی که حتی قدرتی که این جهـان بـاور نکردنـی و عجیـب را خلق کرده نیز گاهی با لفظ عشق خطاب میکنیم: «خدا همان عشق است »

بارها این جمله را شنیده ایم «ثبات و وجود جهان بر پایه ی عشق است. حیات جهان ناشـی از عشق است » و این کاملاً صحیح است. شیرازه ی جهان عشق است و عشق نیرویی اسـت کـه دنیا را همچنان سرپا نگاه می دارند. اگر امروز بنا به دلایلی، علاقه ای به دوست داشتن خویش ندارید، آنگاه فردا نیـز براسـاس همان توجیحات، رغبتی به این کار نخواهید داشت چرا که آن دلایل همچنان در ذهنتان ثابت باقی مانده اند. شاید بیست سال بعد نیز این دلایل برایتان قابل قبول به نظر آیند و حتـی ممکـن است به همین شکل از دنیا بروید . امروز روزی است که می توانید خود را بـدون هـیچ ظـن و گمان و چشم داشتی دوست بدارید. عشق به خویش بهترین هدیه ای اسـت کـه میتوان بـه خـود داد، زیـرا اگـر خـود را آنچنان که هستیم دوست بداریم هیچ گاه آزارش نخواهیم داد و به هیچ عنوان به دیگران نیزآسیبی نمی رسانیم. با وجود آرامش درون، بدون تردید هیچ جنگـی روی نخواهـد داد.

فصل اول: قدرت درون(یکی از بهترین کتاب های موفقیت  جهان)

هرچه بیشتر با قدرت درونـی خـود ارتبـاط برقرارکنیم به همان اندازه و بلــکه بیـشتـربـه آزادی در زنـدگی دست خواهیم یافت.

شما کیستید؟ برای چه اینجایید؟ نظرتان درباره زندگی چیست؟ صدها سـال یـافتن جـوابی برای این سؤالات معنی خودشناسی میداد. ولی به راستی خودشناسی چیست؟
به اعتقاد من درون هر یک از ما نیروی خارق العاده و توانمنـدی نهفتـه اسـت کـه مـی تواند ما را صادقانه و بی آلایش به سوی سلامتی کامل، روابط حسنه، سعادت، انتخـاب شـغل مورد پسند و غیره هدایت کند. این نیرو میتواند بـرای مـا موفقیـت بـه ارمغـان آورد.

مسئولیت پذیری نقطه مقابل سرزنش و انتقاد

به عقیده مـن مـا بوسـیله ی نحـوه تفکـر خـود و چگـونگی انتخـاب الگوهـای حـسی و ادراکی مان، در خلق و ایجاد انواع گوناگون حالات چه خوب و چه بد، با زندگی در ارتبـاط هستیم. یعنی ایده ای که در ذهنمان وجود دارد و ما به آن فکر میکنیم سازنده الگوهای حسیو ادراکی ما است.

تابلوی زندگی

فصل دوم: پیروی از صدای درون

عقـایدی که برای تفکر بر می گـزینیم ابـزاری جهت ترسیم تابلوی زندگی اند.

فصل سوم: قدرت کلمات

هر لحظه در ذهنتـان یـادآوری کنیـد کـه در زندگـی به دنبال چه هـستید، اگرچـه بـه آن نرسیده باشید.

فصل چهارم: بازنگری مجدد افکار

بـه برداشتن قدم اول هرقدر هـم کـه کوچـک باشد امیدوار باشید . افکـار خـود را بـر ایـن حقیقـت کـه قـصد داریـد چیـــز جـدیـدی بیاموزیـــد متمرکز کنید، یقین که معجـــزه خــواهــد شــد.

فصل پنجم: اشراف بر موانعی که انسان را محصور می کنند

عادت های مزمن تنفر از خود، احساس گناه، و انتقـاد از خود و دیگران، میزان استرس بـدن را بـالا بـرده و سیـستم ایمنـی را تـضعیف می کنند.

فصل ششم: بگذارید احساساتتان بروز کند

یک فاجعـه ممکـن اسـت تبـدیل بـه بهتـرین بهتـرین ها بـرای ما شود، اگر آنرا به درستی تجزیه و تحلیل کنیم.

فصل هفتم: حرکت به آن سوی دردها

ما از جسم و شخصیت ظاهری خـود بـسیارفراتر هستیم. هر چند ظاهر بیرونی ما ممکـن است همواره تغییـر کنـد امـا روح درون مـان همیشه زیبا و دوست داشتنی است.

فصل هشتم: چگونه خود را دوست بداریم

وقتی بخشش صـورت گیرد و بـه بـدی ها اجازه دور شدن از بدن داده شود، عـلاوه بـراینکــه بــار ســنگینی از دوش مــا بردا شــته میشود درهای دوستی و محبت به خود نیـزگشوده خواهند شد.

فصل نهم: عشق به فرزند درون

اگر قادر نیستید بـه دیگـران نزدیـک شـوید بدین دلیل است که هنوز نمـی دانیـد چگونـه بایـد بـه فرزنـد کوچـک درون خـود نزدیـک شوید. فرزند کوچک شـما ترسـیده و آسـیب پذیر شده است.

فصل دهم: گذر عمر و پیری

همان طوری که دوست دارید پدر و مادرتـان بـا شمـا محترمانه و بـا فهم برخورد کنند، با آنها با احترام و بزرگوارانه رفتار کنید.

فصل یازدهم: دریافت موفقیت

زمانی که دچار ترس می شویم، دوست داریم همه چیز تحـت کنتـرل مـا باشـد . امـا بـدین طریق، راه دریافـت خـوبی را بـر روی خـود می بندیم. به زندگی اعتماد کنیم. هر آنچه کـه نیاز داریم در کنار ما است.

فصل دوازدهم: تاکید بر خلاقیت

زمانی که دید ما به دنیا مثبت بـاشـد، افقهای مثبت زندگی گسترش خواهند یافت.

فصل سیزدهم: تمامیت امکانها (حوزه واحد)

سرنوشت ما بـا سرنوشـت جهـان هـستی وحیات آن پیوند خورده است. قدرت درون مـا قادر است محدوده خودآگاهمـان راگـسترش دهد.

فصل چهاردهم: تغییر و تحول

گروهی از مردم مـرگ را بـر تغییر تـرجیح می دهند.

فصل پانزدهم: دنیایی که برای عشق به یکدیگر آفریده شده

مـا می توانیم هم عامل نـابـو دی زمین باشیم و هم عامـل آبـادی آن. هـر روز انـرژی هـای مثبت عشق و محبت را به زمین هدیه نمائید. و مطمئن باشیـد دگـرگونی فکــر مــا اثـر ی جهانی خواهـد داشت.

4- موفقیت نامحدود در بیست روز (یکی از بهترین کتاب های موفقیت جهان)

  • نام کتاب: موفقیت نامحدود در بیست روز
  • نام نویسنده: آنتونی رابینز
  • عنوان اصلی: UNLIMITED POWER
  • تعداد صفحات کتاب: 490 صفحه
  • انتشارات: نسل نواندیش
  • از جمله پرفروش ترین کتاب های قانون جذب

کتاب موفقیت نامحدود در 20 روز آنتونی رابینزآنتونی رابینز مرد موفق نام آشنایی است که در عین فقر و فلاکت، رویاھا و آرزوھای جاه طلبانه ای داشت و همیشه خود را در قصر زیبایی در ساحل دریا و نزدیک جنگل سرسبزی مجسم میساخت و برای خود همسری شایسته، اتومبیلی گران قیمت در نظر میگرفت. تونی رابینز در ایالات متحده، کانادا و بسیاری از کشورھای اروپایی شهرت و محبوبیت فراوانی دارد. او که تا چند سال پیش در گمنامی و فقر زندگی می کرد، موفق شد در مدت کوتاھی ثروت، موفقیت، و شهرت کم نظیری را برای خود رقم بزند و الهام بخش خدمات فرھنگی، آموزشی و درمانی گردد. آنتونی رابینز در سال 1961 در خانواده ای فقیر به دنیا آمد. پس از گرفتن دیپلم کارھای مختلفی را انجام داد ولی موفقیت زیادی حاصل نشد؛ در سن 22 سالگی در آپارتمان چهل متری محقری، زندگی مجردی فقیرانه ای داشت و به گفته خودش، ناچار بود ظرف های غذای خود را در وان حمام بشوید. گذشته از گرفتاری ھای مالی، در اثر پرخوری و بدخوراکی، بیش از یک صد و بیست کیلوگرم وزن داشت و به علت چاقی، دچار تنبلی، بیحالی و خواب آلودگی شده بود تا اینکه روزی می رسد که دیگر نمی تواند شرایطش را تحمل کند و تصمیم می گیرد همه چیز را تغییر دهد.

کتاب موفقیت نامحدود در 20 روز

تونی رابینز در کتاب موفقیت نامحدود در بیست روز به طور مفصل در رابطه با قدرت درونی شما صحبت می کند . در واقع این کتاب می تواند یک دفتر برنامه ریزی برای بیست روز از زندگی شما باشد. آنتونی رابینز بر اساس تحقیقات، تجربیات و مشاهده خود این برنامه بیست روزه را طراحی کرده است . این برنامه برای 4 هفته طراحی شده است و برای هر یک از روزهای هفته به شما برنامه ای ارائه می دهد شما می توانید بعد از گذراندن این برنامه بیست روزه و آزمایش شده تغییرات و تحولات ایجاد شده در زندگی خود را به وضوح ببینید.

مقدمه کتاب موفقیت نامحدود در 20 روز

تصمیم گیری ریشه لاتین کلمه “تصمیم” برگرفته از “قطع” است. شما نیز هنگام تصمیم گیری باید هرچه احتمال منفی است را قطع کنید و کنار بگذارید. نترسید. بزرگترین دام بر سر راه موفقیت و آنچه موجب می شود تا افراد نتوانند برای رسیدن به هدف هایشان تلاش کنند ترس است. ترس از شکست، ترس از موفقیت، ترس از طرد شدن، ترس از درد و ترس از تمام ناشناخته ها. می دانید چگونه می شود ترس را محدود کرد؟ تنها راه برای برطرف کردن ترس روبرو شدن با آن است اگر ترس بر زندگیتان سایه انداخته سراغش بروید؛ رودررویش بایستید و به آن حمله ور شوید.

سه عامل عمده برای رسیدن به موفقیت نامحدود ضروری است:

1_بدانید چه میخواهید.
2_دست به کار شوید.
3_نتایج کارهای خود را زیرنظر داشته باشید.

الگوبرداری از افراد موفق

با خواندن این کتاب، الگوی ابتدایی از آنچه باید انجام دهید تا به موفقیت برسید در اختیار خواهید داشت.

شکست پله ای برای صعود

از هر شکست تجربه ای بدست می آوریم و چیز تازه ای یاد میگیریم. همه ما می دانیم که الگوهای موفقیت فراوانی وجود دارد. چرا این افراد توانسته اند تا این اندازه موفق شوند؟ شاید بگویید آن فردی که من می شناسم انسان فوق العاده و زیرکی است.

خرید کتاب رازها و نیازهای موفقیت ایرانینیروهای کنترل کننده زندگی

به روز دوم از برنامه قدرت درونی خوش آمدید. در قسمت قبل درباره این صحبت کردیم که چه چیزی می تواند شما را به موفقیت برساند و به این نتیجه رسیدیم که پاسخ این سوال قدرت درونی است. اگر ما به این قدرت دست یابیم آمادگی لازم برای شروع هرکار و پیگیری آن را خواهیم داشت. این برنامه نیز به منظور رسیدن به این هدف طراحی شده است.

احساس رنج و خوشی، کلید انتخاب

من معتقدم رفتار آدمی تحت کنترل دو نیرو است به عبارت دیگر دو نیروی کششی ما را در زندگی به جلو یا عقب می راند. فرار از ناراحتی و اشتیاق رسیدن به خوشی. این دو نیرو عامل اصلی حرکت هر بشری در این دنیا است. این دو نیرو زندگی شما را در کنترل دارند؛ گاهی شما را به جلو می رانند و گاهی مانع حرکت تان می شوند؛ همواره به خاطر داشته باشید هرکاری که در زندگی انجام می دهید جهت دوری جستن از ناراحتی یا برای دست یافتن به خوشی است.

ایجاد تغییر

از اینکه تا این حد با شما رک و راست صحبت می کنم واقعا متاسفم اما بیاید بدون تعارف از آنچه رفتار بشری را جهت می بخشد صحبت کنیم. زیرا تصور میکنم بسیاری از مردم به هیچ وجه با اصولی که رفتارهای ما را تحت کنترل دارند آشنا نیستند درحالیکه میتوان با به کار گرفتن این اصول زندگی را کاملا دگرگون کرد و اگر آنها را درک نکنیم زندگی به فعالیتی بیهوده و وقت تلف کردنی بی حاصل بدل خواهد شد.

محرک های زندگی

دو نیروی میل به لذت و اجتناب از ناراحتی قویترین محرک های زندگی اند و سازندگان آگهی های تجارتی بخوبی این حقیقت را شناخته اند آنها به درستی میدانند چگونه می شود مردم را وادار کرد تا با تمام توان شروع به خریدن اجناس کنند آنها دریافته اند که مردم زمانی به خرید محصولی راغب میشوند که تبلیغ آن محصول خرید آن را با لذت و خوشی همراه سازد و یا برعکس به آنها نشان دهد میتوان با خرید آن محصول رنج و ناراحتی را کاهش داد.

نقطه عطف

دانستیم که اجتناب از ناراحتی مهمترین دلیل برای شروع یا کنار گذاشتن هرکاری است هیچ تغییری در زندگیمان رخ نخواهد داد مگر اینکه به دلیل وضعیتی به تو کافی احساس ناراحتی کنیم.
شاید تاکنون داستان موفقیت های اعجاب انگیز را شنیده باشید. داستان افراد موفقی که توانسته اند از حضیض ذلت به اوج موفقیت دست یابند. همه آنها در یک چیز مشترک اند: یک روز احساس کرده اند موقعیت شان به قدری ناراحت کننده است که دیگر قادر به تحمل آن نیستند . بنابراین شروع به تفکر کردند، برای رهایی از این ناراحتی چاره ای اندیشیدند دست به کار شدند و تحت هیچ شرایطی دست از تلاش برنداشتند
زیرا میدانستند تحمل هر سختی بهتر از پذیرش موقعیت کنونی آنهاست چنین داستان هایی بسیار زیاد است.

اجتناب از ناراحتی | راز موفقیتسه گام تا تغییر

برای تغییر کافی است تنها سه قدم بردارید:

1_جهت ایجاد تغییر ابتدا باید باور کنید که این تغییر ضروری است.
2_در ذهن خود چنین معادله ای بسازید : تغییر نکردن مساوی است با ناکامی
3_شرطی شدن، به منظور اینکه تغییری که ایجاد می کنید برای همیشه باقی بماند، باید آن را در خود شرطی کنید.

رسیدن به خواسته های خود

اغلب وقتی از مردم می پرسم ” از زندگی چه می خواهید؟” در پاسخ عبارتی شبیه این را میشنوم:
“نمیدانم” برخی نیز پاسخ هایی بسیار مبهم و کلی بیان می کنند. مثلا کاش همسر بهتری داشتم، کاش پول بیشتری داشتم کاش بیش از این موفق بودم و … پاسخ هایی از این دست بسیار مبهم اند و نمی توان چیز زیادی از آنها فهمید . برای اینکه بتوانید به آنچه می خواهید برسید باید آن را خوب بشناسید آنچه شما واقعا به آن نیاز دارید پول، اتومبیل یا همسر بهتر نیست.

کنترل احساسات

نتیجه هنگام صحبت به لکنت می افتند. نمیتوانند راحت بنشینند و چهره شان سرخ میشود. چنین افرادی همواره از شرکت در مجالس و مکان های عمومی سرباز میزنند. اما اگر همین افراد بتوانند در همان لحظه احساس خود را تغییر دهند قادر خواهند بود تمام توان خود را به کار بگیرند. برای تغییر دادن احساس این فرد باید بتوانیم در ذهن تو تصور صحبت در جمع را به لذت و خوشی ربط دهیم. در این صورت چنین افرادی هنگام قرار گرفتن در موقعیت هایی نظیر این از بهترین وضعیت های فکری و جسمی برخوردار خواهند بود.

تمرین عملی تغییر احساس

اغلب افراد در شروع برنامه بیست روزه ما در رده 3 ، 4 ، 5 یا حداکثر 6 قرار دارند، اما اگر کتاب را با دقت بخوانند و تمرین های هرفصل را به درستی انجام دهند، در همان چند روز اول در رده 8 و حتی بالاتر قرار خواهند گرفت.
از شما میخواهم که امروز به احساسی که دارید خوب توجه کنید و سپس حرکات جسم خود را تغییر دهید. مثلا طرز نشستن یا نحوه راه رفتن خود را عوض کنید. به تجربه خواهید دانست در چه حالتی بهترین احساس را دارید.

تکنولوژی پیشرفت

به روز ششم خوش آمدید. می خواهم به شما به دلیل تعهدتان به ندای درونتان (که در گوش شما بانگ میزند باید هرچه زودتر در زندگی روزمره تان تغییراتی ایجاد کنید و روش هایی بیاموزید تا کیفیت آن را بالاتر ببرید) تبریک بگویم. بیاید امروز باز هم به پیشرفت خود ادامه دهیم

مدیریت احساس

با کنترل احساس میتوان تمام قابلیتهای وجودی را افزایش داد؛ قابلیت انعطاف، انرژی جسمانی و حرکت و تنفس. برای بدست آوردن توانایی کنترل احساس ، باید خود را برای طرح سوالات قدرت بخش شرطی کرد؛ سوالاتی که فکر ما را بر تعالی، خوشی، لذت و موفقیت متمرکز می کند.

راز موفقیت

امروز میخواهیم در راه موفقیت قدمی به جلو بگذاریم و درب یکی دیگر از جنبه های قدرت را به رویتان بگشائیم. درس امروزمان درباره اعتقادات و ارزش های ما یا بعبارت دیگر منابع موفقیت یا شکست که در زندگی نقش مهمی دارند. اعتقاد یعنی آنچه شما را وادار به عمل می کند. آنچه به آن اعتقاد داریم عامل بروز هر رفتاری است. شاید بگویید تو که میگفتی خوشی و ناراحتی عوامل کنترل کننده رفتار در زندگی هستند؟ بله درست است. اما همه ما در طول زندگی آموخته ایم به سطوح مختلف ناراحتی و خوشی اسمی بدهیم و این اسامی همان ارزش هایی هستند که از آنها صحبت می کنیم .

ساختار ارزش ها

ما از کودکی آموخته ایم برای احساس های گوناگون نام های متفاوتی بگذاریم و آنها را درجه بندی کنیم. برخی برایمان بسیار مهم اند و بعضی کمتر اهمیت دارند. این درجه بندی ارزش های ما را در زندگی میسازند . احساس هایی که نام برده شد برای اغلب مردم لذت بخش اند، اما ارزش آنها برای همه یکسان نیست و به همین دلیل است که زندگی افراد با یکدیگر تفاوت دارد . میتوان از این تفاوت ها برای جهت بخشیدن به زندگی استفاده کرد آنچه بیش تر برایمان ارزش داشته باشد بیشتر درباره آن فکر خواهیم کرد؛ همانطور که قبلا نیز ذکر شد ارزش های ما بیشترین حجم تفکرات ما را به خود اختصاص می دهند .

هر روز، روز موفقیت

در یکی از سمینارهای تکنولوژی سرنوشت، گروهی از افراد یک سازمان شرکت داشتند. رئیس شرکت از پنج نعمت لازم برای خوشبختی برخوردار بود. قدرت، پول، موفقیت، همکاران مناسب و به نظر من خانواده عالی. این مرد همسر ایده آلی داشت و با فرزندان خود بسیار صمیمی بود در شرکت نیز یک رهبر واقعی و یک الگوی موفقیت به شمار می آمد و به خوبی می توانست با دیگران ارتباط برقرار کند و بر افراد زبردست خود تاثیر فوق العاده مثبتی داشت. در کار تجارت کاملا موفق بود و از نظر مالی هیچ چیزی کم نداشت. من در طی سمینار رو به این فرد کردم و گفتم ارزش موفقیت در صدر فهرست شما قرار دارد آیا موفق هستید؟

باورهای خود را تغییر دهید.

باورتان می شود؟ امروز روز هشتم است و ما تا این قسمت از برنامه مان را با سرعت و قدرت طی کرده ایم. مجددا خوش آمدید. در مبحث گذشته درباره قدرت ارزش ها و باورهایمان صحبت کردیم و امروز به اینکه چگونه میتوان با تغییر سیستم عقیدتی گل زندگی را دگرگون کرد خواهیم پرداخت. قبلا دریافتید که عقایدتان بر رفتارهایتان تاثیر می گذارند و زندگیتان را تحت کنترل دارند ؛ پس اگر از زندگی خود ناراضی هستید و احساس میکنید به آنچه میخواسته اید نرسیده اید باید باورهای خود را تغییر دهید آنچه امروز به شما آموزش خواهم داد مراحل ایجاد چنین تغییری است اما ابتدا خلاصه آنچه را که تاکنون آموخته ایم مرور خواهیم کرد.

تا اینجا آموختید که:

قدرت درونی به راستی زندگیتان را تغییر خواهد داد. قدرت درونی است که نتیجه هرکار را رقم می زند. قدرت درونی اونایی پیشرفت مداوم است
توانایی پیگیری کارها برخلاف ترس ها و تجربه های ناخوشایند گذشته است با دست یافتن به قدرت درونی خواهید دانست در هر موقعیتی چه میخواهید و نتیجه کارهایتان چه خواهد بود
در هر کار برای دستیابی به موفقیت باید :
1-از قدرت درونی تان بهره بگیرید
2- بررسی کنید آیا به اهدافتان نزدیک تر میشوید یا از آنها دور افتاده اید
3-اگر روش هایتان عملی نیستند، انعطاف پذیر باشید و شیوه های خود را تغییر دهید . این تغییر نباید حس ناخوشایندی در شما بوجود اورد زیرا این کار خود روشی برای دستیابی به موفقیت است.

چگونه عقاید خود را تغییر دهیم؟

اکنون بیاید به مرحله بعدی بپردازیم همانگونه که گفتم باید بیاموزیم که چگونه برخی عقایدمان را تغییر دهیم. اکنون باوجود آنچه در چند روز گذشته آموختید اینکار بسیار ساده خواهد بود. قبلا برای ایجاد این تغییر پایه قوی و محکمی بنا نهاده ایم شما می دانید چگونه باید هر عادتی را تغییر داد؟

سه کلید طلایی شرطی سازی را بخاطر می آورید؟

1-باید به نقطه عطف برسید
2-باید حلقه ارتباطی موجود در ذهنتان را وارونه کنید
3-باید خود را شرطی کنید تا برای همیشه این حلقه ارتباطی جدید پابرجا بمانند.

عادت ها

مهم است که بدانیم عادات ما چیستند و چگونه در بکارگرفتن قدرت درونی مان موثر خواهند بود. گاهی عادات چون ترمزی نامرئی اند که ما را از رسیدن به آنچه واقعا می خواهیم باز می دارند بدون آنکه حتی متوجه حضور آنها شویم
علاوه بر این نحوه فعالیت مداوم در زندگی جهت رسیدن به اهداف با کمک شرطی شدن را خواهیم آموخت…

پیشنهاد نگارنده به خوانندگان این مطلب این است که حتما این کتاب ارزشمند را نه یک بار، بلکه بارها و بارها بخوانید و از تجارب فوق ارزشمند نویسنده کتاب، نهایت سوءاستفاده را ببرید!

5- چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟ (یکی از بهترین کتاب های موفقیت جهان)

  • نام کتاب: چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟
  • نام نویسنده: اسپنسر
  • عنوان اصلی: ?Who moved my cheese
  • تعداد صفحات کتاب: 77 صفحه
  • انتشارات: نشر اختران

چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟ اسپنسر جانسون

محبوبیت کتاب های اسپنسرجانسون یکی از نویسندگان بزرگ جهان از این جهت است که وی موضوعات پیچیده را دریافت کرده و پاسخ‌های ساده و کارا ارائه می‌دهد. به دلیل سادگی بیان و کارآمد بودن راهکارها بسیاری از خوانندگان کتابهای او توانسته اند به سادگی و با اعتماد به خود در شغل و زندگی شخصی و اجتماعی خود به موفقیت وکامیابی برسند. دکتر جانسون به تنهایی ودر بعضی ازموارد با همکاری کن بلانچارد کتابهای موفقی را به بازار ارائه نموده ،که از معروفترین آنها ” اولین فروشنده بزرگ دنیا، چه کسی پنیر مرا جابجا کرد ؟ ” می توان نام برد .

یکی از دستاوردهای دکتر جانسون دریافت مقام M.D از رویال کالج در ایرلند است که بعد از فارغ التحصیل شدن در رشته روانشناسی از دانشگاهی در جنوب کالیفرنیا بوده است و سپس او دستیاری پزشکی را در مایو کلینیک ومدرسه هاروارد مدیکال کامل نمود. راهکارهای دکتر اسپنسر جانسون بدون هیچگونه محدودیت زمانی توانسته است اعتماد بسیاری از خوانندگان کتابهایش را جلب نموده و شغل و زندگی میلیونها نفر را در سراسر جهان متغیر سازد…

چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟

نگاهی عمیق به ابعادی از قسمت های ساده و پیچیده ی وجود همه ما

در این داستان چهار شخصیت خیالی ترسیم شده اند.

موشها: «اسنیف» و «اسکوری» و آدم کوچولوها: «هم» و «ها».

این چهار شخصیت برای نشان دادن قسمت های ساده و پیچیده درون ما، بدون توجه به سن، جنس، نژاد یا ملیت در نظر گرفته شده اند.

ما گاهی اوقات ممکن است مثل اسنیف عمل کنیم که تغییرات را زود بو می کشد، یا مثل اسکوری که به سرعت وارد عمل می شود. گاه مانند «هم» می شویم که با انکار تغییرات در مقابل آنها می ایستد، چرا که می ترسد که به طرف چیزی بدتر کشیده شود یا مثل «ها» که یاد می گیرد وقتی شرایط او را به طرف چیزی بهتر راهنمایی می کند، خود را با آن تغییر وفق دهد.

«چه کسی پنیر مرا جابجا کرد» داستانی است درباره تغییری که در یک هزارتو(ماز) رخ می دهد. در این هزار تو چهار شخصیت جالب در جستجوی پنیرهستند. پنیر استعاره است برای آنچه ما در زندگی می خواهیم داشته باشیم. خواه یک شغل باشد خواه یک رابطه، پول، خانه ای بزرگ، آزادی، سلامتی، آگاهی، آرامش روحی یا حتی فعالیتی ورزشی مانند دو یا بازی گلف.

هر یک از ما در مورد پنیر خود نظر خاصی داریم و در پی آن هستیم زیرا معتقدیم اگر آن را بدست آوریم راضی می شویم. اغلب به آن دل بسته ایم و اگر آن را از دست بدهیم یا کسی آن را از ما بگیرد ضربه تکان دهنده ای به ما وارد می شود.

«هزارتو» در این داستان نشانگر جایی است که شما در آن برای رسیدن به اهداف خود وقت می گذرانید: این می تواند سازمانی باشد که در آن کار می کنید، اجتماعی باشد که در آن زندگی می کنید، یا رابطه هایی که در زندگی با دیگران دارید.

چه کسی پنیر مرا جابجا کرد | راز موفقیتمی خواهید باور کنید یا نه، این داستان کوچک تاکنون موجب نجات بسیاری از شغل ها، ازدواج و زندگی ها شده است.

باور کنید برای خواندن این قصه کوتاه به وقت زیادی نیاز نیست اما اثرش می تواند عمیق باشد. این کتاب از سه بخش تشکیل شده است:

بخش اول یک گردهمایی است؛ چند همکلاسی قدیمی سعی می کنند درباره نحوه برخورد خود با تغییراتی که در زندگی شان اتفاق افتاده صحبت کنند.

داستانی به نام «چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟» دومین بخش را تشکیل می دهد. این بخش مرکز یا قلب کتاب است. در این داستان شما می بینید که موش ها وقتی با تغییر رو برو می شوند بهتر عمل می کنند، برای اینکه آنها همه چیز را ساده می گیرند. در حالیکه ذهنیت پیچیده آدم کوچولوها و احساسات بشریشان همه چیز را پیچیده می کند. دلیل این امر باهوش بودن موشها نیست. همه می دانیم که انسان باهوش تر از موش است. در هر حال، وقتی شما آن چه را که این چهار شخصیت انجام می دهند را می بینید پی می برید که موش ها و آدم کوچولوها نمایانگر قسمت های ساده و پیچیده وجود ما هستند و می توانید ببینید که انجام دادن کارهای ساده در هنگام وقوع تغییرات، تا چه حد موثر خواهد بود.

بخش سوم در ارتباط با یک بحث است. افراد شرکت کننده در گردهمایی ابتدای کتاب، درباره آنچه از این داستان فهمیده اندو اینکه چطورآن را در کار یا زندگیشان به کار ببرند، بحث می کنند.

امیدوارم که شما نیز مثل من پس از هربار خواندن کتاب نکته جدید و مفیدی در آن بیابید و این امر به شما کمک می کند تا تغییرات را با موفقیت پست سر بگذارید. «حال، موفقیت در هر چه می خواهد باشد»

امیدوارم شما از آن چه که کشف می کنید لذت ببرید و به یاد داشته باشید که “با پنیر جابجا شوید.”

کن بلانچارد / سان دیه گو، 1998

پیشنهاد نگارنده به خوانندگان این مطلب این است که حتما این کتاب ارزشمند را نه یک بار، بلکه بارها و بارها بخوانید و از تجارب فوق ارزشمند نویسنده کتاب، نهایت سوءاستفاده را ببرید!

6- پدر پولدار پدر بی پول (یکی از بهترین کتاب های موفقیت جهان)

  • نام کتاب: پدر پولدار پدر بی پول
  • نام نویسنده: رابرت کیوساکی
  • عنوان اصلی: RICH DAD POOR DAD
  • تعداد صفحات کتاب: ….
  • انتشارات: انتشارات آوین

کتاب پدر پولدار پدر بی پول رابرت کیوساکیرابرت تورو کیوساکی (به انگلیسی: Robert Toru Kiyosaki) (متولد 8 آوریل 1947) سرمایه‌گذار و نویسنده کتاب پدر پولدار پدر بی‌پول است. همچنین کتاب کسب ثروت به روش پدر پولدار نیز که در واقع، ادامه مباحث کتاب پدر پولدار پدر بی‌پول است، از آثار اوست.

کتاب «پدر پولدار، پدر بی پول» نوشته رابرت کیوساکی و شارون لچنر است که در لیست 10 کتاب پرفروش دنیا در سال 2001 م در روزنامه‌های وال استریت ژورنال، یواس‌ای‌تودی و نیویورک تایمز بوده است. تا سال 2016 م از این کتاب 26 میلیون نسخه به فروش رسیده است.

موضوع این کتاب “درس هایی که ثروتمندان برای کسب پول به فرزندانشان می دهند” است. کیوساکی در این کتاب به روش‌های زندگی افراد پول‌دار و افراد بی‌پول اشاره می کند. او می‌گوید: «یکی از پدرانم، برای به‌دست‌آوردن چند دلار به سختی کار میکرد و دیگری خروار خروار پول درمی‌آورد. یکی از پدرانم به من یاد می‌داد که سوابق تحصیلی و کارم را چه‌طور بنویسم که بتوانم شغل خوبی به دست آورم و دیگری به من می‌آموخت که چه طور طرح‌های مالی و بازرگانی قوی را خلق کنم تا بتوانم برای دیگران نیز شغل ایجاد کنم.»
داشتن دو پدر قدرتمند کمک کرد تا تأثیر تفکرات‌شان را بر زندگی‌شان بررسی کرده و مقایسه کنم، در این جریان فهمیدم که انسان‌ها زندگی‌شان را براساس افکارشان تنظیم می‌کنند.
پدر بی پولم مرتب تکرار میکرد: من هیچ وقت پولدار نمی‌شوم و این پیشگویی به حقیقت پیوست، ولی پدر پولدارم معتقد بود که آدم پولداری‌ست، حتی یک بار پس از ورشکسته‌گی که افسرده اش کرده بود، باز ادعا کرد آدم ثروتمندی است و می‌گفت بین فقیر بودن و ورشکسته‌بودن، یک اختلاف بزرگ است و آن این که ورشکسته‌گی موقتی، ولی فقر دائمی است.

فصل اول

داستان کتاب پدر پولدار پدر بی پول

من دو پدر داشتم، یکی پولدار و دیگری بی پول. اولی تحصیلکرده و باهوش بود، او مدرک دکتری داشت و دوره چهار ساله دانشگاه را در کمتر از دو سال به پایان رسانده بود. پدر دیگرم، حتی کلاس هشتم ابتدایی را تمام نکرده بود. هر دوی آنها در حرفه هایشان موفق بودند و تمام عمرشان را به سختی کار کرده بودند. هر دو درآمد قابل توجهی داشتند. با این وجود یکی از آنها تمام عمر از نظر مالی در مضیقه بود و دیگری یکی از ثروتمندترین مردان هاوایی بود. یکی در وقت مرگش، ده ها میلیون دلار برای خانواده اش، سازمان های خیریه و کلیسا به جای گذاشت و دیگری پس از مرگش مقروض بود.

پول یکی از اشکال قدرت است. اما آنچه قدرتمند است، آموزش آن است. پول می آید و می رود، لیکن اگر انسان درباره نقش و عملکرد آن آموزش دیده باشد، می تواند بر آن مسلط شده و ساختن رفاه و ثروت را آغاز کند. دلیل اینکه مثبت فکر کردن به تنهایی موثر نخواهد بود این است که اکثر مردم به مدرسه می روند بدون اینکه هرگز نقش و عملکرد پول را آموزش ببینند. بنابراین انتخاب می کنند که در زندگی برای پول کار کنند.

شش درسی که از این کتاب می آموزید:

  • درس اول: ثروتمندان برای پول کار نمیکنند.
  • درس دوم: چرا یادگیری سواد مالی نیاز است؟
  • درس سوم: به کار خودت اهمیت بده.
  • درس چهارم: نگاهی به تاریخ مالیات ها و قدرت شرکت ها
  • درس پنجم: پولدارها پول میسازند.
  • درس ششم: برای یادگیری کار کن نه برای پول

فصل دوم

درس اول: ثروتمندان برای پول کار نمیکنند؛

آیا آموزش صرفا برای ایراد سخنرانی و به معنای صحبت کردن است؟

گفتم: بله. با لبخندی گفت: این شیوه مدارس است. اما زندگی به تو اینگونه آموزش نمیدهد و باید بدانی که زندگی، بهترین آموزگار همه ماست. زندگی در اکثر مواقع با تو سخن نمی گوید. بلکه به نوعی با تلنگری ناخوشایند، تو را در مسیری هل می دهد. هر تلنگر و فشاری که زندگی به تو وارد می کند حرف های اوست. بیدار شو! چیزهایی هست که میخواهم یاد بگیری. اگر تو درس های زندگی را خوب یاد بگیری، درست عمل خواهی کرد. در غیر اینصورت زندگی همچنان به هل دادن و سرگردان ساختنت ادامه خواهد داد. مردم دو دسته هستند: بعضی ها فقط منتظر می مانند و اجازه می دهند زندگی هلشان بدهد و گروه دیگر عصبانی شده و در مقابل فشار زندگی مقاومت می کنند. آنها نمی دانند این زندگی است که به آنها تلنگر می زند و به اجبار انها را به جلو می راند.

فصل سوم

درس دوم: چرا یادگیری سواد مالی لازم است؟

من نگران این هستم که چرا در این زمان مردم تا این حد صرفا بر روی پول تمرکز کرده اند به جای اینکه بر آموخته های خود که بزرگترین سرمایه شان است تمرکز کنند. اگر مردم با کسب آمادگی، آموزش ببینند و یاد بگیرند، انعطاف پذیر می شوند و ذهنشان باز میشود. پولساز بودن مستلزم داشتن دانش و تفکر و هوش است. پول بدون سواد مالی از دست خواهد رفت.

پولسازی و سواد مالیقانون اول:

شما باید تفاوت دارایی و بدهی را بدانید و دارایی ها را بخرید. برای پولدار شدن، دانستن و عمل کردن به همین نکته کارساز است. این مهمترین قانون جذب ثروت است و متاسفانه بیشتر افراد این را نمیدانند. بیشتر مردم گرفتار مشکلات مالی هستند چون تفاوت دارایی و بدهی را نمیدانند و با اندوختن بدهی، به اشتباه تصور میکنند که دارایی می اندوزند.

فصل چهارم

درس سوم: به کار شخصی خود اهمیت قائل شوید.

مشکلات مالی اغلب نتیجه مستقیم کار کردن مادام العمر برای دیگران است.

فصل پنجم

درس چهارم: تاریخچه مالیات ها و قدرت شرکت های سهامی

داستان رابین هود را شنیده اید؟! پدر پولدار من به رابین هود به عنوان قهرمان نگاه نمیکرد. او رابین هود را یک دزد می دانست؛ ایده رابین هودی ” ثروتمندان باید مالیات بیشتری بپردازند و آن را به فقرا بدهند” موجب بیشترین فشار و صدمات به طبقات کم درآمد است. واقعیت این است که ثروتمندان مالیات نمی پردازند و این طبقات متوسط جامعه هستند که برای فقرا مالیات می پردازند.

فصل ششم

درس پنجم: ثروتمندان پول خلق می کنند.

فصل هفتم

درس ششم: برای یادگیری کار کنید نه برای پول

اکثر مردم نیازمند داشتن تنها یک مهارت دیگر هستند تا درآمدشان به طور تصاعدی بالا برود. دانش مالی شامل چهار رشته حسابداری، سرمایه گذاری ، بازاریابی و قانون است.تلفیق این چهار مهارت و آفرینش پول بوسیله پول آسان است.

فصل هشتم

آغاز؛ موانع پیروزی:

پنج عامل عمده بر سر راه مردمی که از نظر مالی آموزش دیده اند وجود دارد که هنوط مانع از آن است که بتوانند ستون های دارایی خود را رشد دهند. پنج دلیل عبارتند از:

ترس، بدبینی، تنبلی و سستی، عادات غلط، تکبر و گستاخی

فصل نهم

شروع کار

واقعیت این است که کسب ثروت برای من نیز راحت نبوده است. در پاسخ سوال “از کجا شروع کنم؟” در این کتاب 10 مورد برای تقویت و رشد قدرت های ذاتی به شما معرفی شده است. قدرت هایی که فقط شما بر آنها کنترل دارید.

فصل دهم

باز هم بیشتر می خواهید؟

عمل کنید؛ افرادی را بیابید که آنچه را شما می خواهید انجام دهید، قبلا انجام داده باشد. دوره های متعدد شرکت کنید. پیشنهاد بدهید، از تاریخ بیاموزید. بدانید که عمل کردن همیشه بر عمل نکردن ارجحیت دارد.

پیشنهاد نگارنده به خوانندگان این مطلب این است که حتما این کتاب ارزشمند را نه یک بار، بلکه بارها و بارها بخوانید و از تجارب فوق ارزشمند نویسنده کتاب، نهایت سوءاستفاده را ببرید!

7- هفت عادت مردمان موثر (یکی از بهترین کتاب های موفقیت جهان)

  • نام کتاب: هفت عادت مردمان موثر
  • نام نویسنده: استفان کاوی
  • عنوان اصلی: The seven habits of highly effective people
  • تعداد صفحات کتاب: 535 صفحه
  • انتشارات: هورمزد

کتاب 7 عادت مردمان موثر استفان کاویاستفان کاوی کیست؟

در سال 1996، مجله تایم (کاوی) استفان کاوی را به‌عنوان یکی از 25 شخصیت تاثیرگذارامریکایی معرفی کرد و کتاب «هفت عادت مردمان موثر» که شهرت جهانی دارد توسط مجلۀ فوربس یکی از 10 کتاب برتر در زمینۀ توسعه فردی و مدیریت کسب‌وکار که تاکنون منتشر شده است، شناخته شد. استفان کاوی نویسنده برجسته ای است که که مقالات بسیاری در حوزه رهبری، کارایی فردی و سازمانی و روابط خانوادگی و اجتماعی به رشته تحریر درآورده است. او سخنران زبده ای است که کتاب‌هایش همواره درصدر پرفروش ترین کتاب‌های مدیریتی قرار گرفته و به زبان‌های مختلف ترجمه و منتشر شده است. سه چهارم شرکت های فورچون که برترین شرکت های آمریکا هستند از این آموزه برای رشد و توسعه کارکنان و مدیران خود استفاده می کنند. کتاب “هفت عادت مردمان موثر” تابحال به 40 زبان ترجمه شده و در بیش از 70 کشور به فروش رفته است و بیش از 10 سال در صدر پر فروش ترین کتاب های جهان قرار داشته است. استفان کاوی موسسه‌ای به نام “کانون بین‌المللی رهبری کاوی”را بنیان نهاد که آغازگر فعالیت‌های وسیعی به عنوان مدرس و مشاور در بیش از نیمی از ‌500 شرکت موفق در آمریکا بوده است.

نگاهی بر هفت عادت مردمان موثر

آموزه 7 عادت، افراد را با روشهای بهبود عادات در زندگی آشنا می‌کند. این نگرش اصول پایه ای اثربخشی و بهره وری انسانها و سازمانها را در قالب اصول هفت عادت که منطبق بر قوانین طبیعی است ارائه می نماید.

ﻣﻮﺛﺮ ﺑﻮدن، چه در زﻧﺪﮔﻲ ﺷﺨﺼﻲ ﺧﻮدﻣﺎن و چه در زﻧﺪﮔﻲ دﻳﮕﺮان، حاصل فطرت و طبیعت و خصلت ﻣﺎﺳﺖ، ﻧﻪ صرفاً نتیجه ﻗﻮاﻋﺪ و ﻓﻨﻮﻧﻲ که ﺑﺮای اداره ﻳﺎ ﻛﻨﺘﺮل ﻛﺮدن دﻳﮕﺮان به کار می گیریم.

ﻫﻔﺖ ﻋﺎدت ﺗﻮﺻﻴﻪ ﺷﺪه دراﻳﻦ ﻛﺘﺎب که در اینجا به اختصار به آنها اشاره می کنیم ﺑﺮﻧﺎﻣﻪای ﺑﺮای اﻳﺠﺎد ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺑﻨﻴﺎدی وﭘﺎﻳﺪاراﺳﺖ به شرط آنکه آﻧﻬﺎ را ﺑﻪ ﺧﻮﺑﻲ یاد بگیرید و ﺑﻪ دﻳﮕﺮان نیز یاد بدهید و ﻣﺘﻌﻬﺪ ﺷﻮﻳﺪ ﻛﻪ در زﻧﺪﮔﻲ روزﻣﺮه خودتان ﺑﻪﻛﺎربگیرید.

اولین نتیجه اﻳﻦ ﻫﻔﺖ ﻋﺎدت اﺣﺘﺮام ﺑﻪ ﺧﻮد و اﻋﺘﻤﺎد ﺑﻪ ﻧﻔﺲ بیشتر برای شماست که ﻧﺎﺷﻲ از ﺧﻮﻳﺸﺘﻦداری اﺳﺖ.

دوﻣﻴﻦ نتیجه آن ﺑﻬﺒﻮد اﻳﺠﺎد ﺷﺪه در رواﺑﻂ ﺑﺎ دﻳﮕﺮان اﺳﺖ،ﻛﻪ ﺧﻮد نتیجه ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ اﺣﺘﺮام ﺑﻪ خود اﺳﺖ

ﺳﻮمین نتیجه اﻳن است ﻜﻪ می توانید ﺑﺮ دﻳﮕﺮان ﺗﺄﺛﻴﺮ ﺑﮕﺬارﻳﺪ و در آﻧﻬﺎ اﻧﮕﻴﺰه اﻳﺠﺎد ﻛﻨﻴﺪ.

چهارمین نتیجه، ﺧﻼﻗﻴﺖ و ﺷﺎدی و ﻫﻴﺠﺎن و اﺷﺘﻴﺎق ﺑﺮای یادگیری است.اﻳﻦ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺑﺮ پایه ﺗﺤﻮل اﺳﺖ و ﻧﻪ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻳﻚ ﺷﺒﻪ و برای برخورداری از چنین تحولی لازم است سه کار را انجام دهید:

  1. تلاش ﺑﺮای درﻳﺎﻓﺘﻦ و یادگیری اﻳﻦ ﻫﻔﺖ ﻋﺎدت و فکرکردن درﺑﺎره ﻣﻄﺎﻟﺐ اراﺋﻪ ﺷﺪه.
  2. آﻣﻮزش بلافاصله آﻧﭽﻪ آﻣﻮﺧﺘﻪاﻳﺪ ﺑﻪ دﻳﮕﺮان
  3. ﻋﻤﻞ ﻛﺮدن و ﻣﺘﻌﻬﺪ ﺑﻮدن ﺑﻪ ﻋﻤﻞ ﺑﻪ اﻳﻦ عادت ها

ﺑﺪﻳﻦ ﺗﺮﺗﻴﺐ اﻳﻦ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﺑﺨﺸﻲ از ﺗﻔﻜﺮ و سبک زﻧﺪﮔﻲ تان و ﺟﺰﻳﻲ از ﻧﺮم اﻓﺰار ذﻫﻨﺘﺎن ﻣﻲﺷﻮﺪ،ﺑﻪ طوری ﻛﻪ بعد از ﻣﺪﺗﻲ اﺣﺴﺎس ﻣﻲﻛﻨﻴﺪ که بخشی از شخصیت تان است.

ﺗﻐﻴﻴﺮ نگرش و ﺑﺮداﺷﺖ چه تاثیری بر رفتار دیگران دارد؟

اگر قصد دارید رفتار دیگران را تغییر دهید، نگرش خود را نسبت به تصوری که از نقش آنها در ذهنتان دارید تغییر دهید. ﻣﻨﻈﻮر ازبرداﺷﺖ، ﺷﻴﻮه ﻧﮕﺮش ﻣﺎ ﺑﻪ ﺟﻬﺎن و اﻣﻮر و ﻧﻘﺶ ﺧﻮدﻣﺎن اﺳﺖ. ﺑﺮداﺷﺖﻫﺎی ﻣﺎ، درﺳﺖ ﻳﺎﻧﺎدرﺳﺖ، سرآغاز ﮔﺮاﻳﺶﻫﺎ و رﻓﺘﺎرﻫﺎی ماست و کیفیت رواﺑﻂ ﻣﺎ ﺑﺎ دﻳﮕﺮان را رقم می زند. تغییر در نگرش و برداشت منجر به پیشرفت های چشمگیر در زندگی شخصی و حرفه ای ما می شود.

به قول آلبرت انیشتین: “ﺑﻪﻫﻨﮕﺎم روﻳﺎروﻳﻲ ﺑﺎ ﻣﺸﻜﻼت اﺳﺎﺳﻲ، ﻧﻤﻲﺗﻮاﻧﻴﻢ از ﻫﻤﺎن ﺳﻄﺢ ﺗﻔﻜﺮی ﻛﻪ ﻛﻪ آن ﻣﺸﻜﻼت راﺑﻪوﺟﻮد آورده اﻳﻢ، آنها را حل ﻛﻨﻴﻢ”

عادت چیست؟

ﻋﺎدت ﻋﺒﺎرت است از مخرج ﻣﺸﺘﺮک داﻧﺶ، ﻣﻬﺎرت و اﺷﺘﻴﺎق. ﻋﺎدتﻫﺎ اکتسابی هستند یعنی می توان عادت های درست و خوب را آموخت یا عادت های مخرب را ﻛﻨﺎر ﮔﺬاﺷﺖ و ﺑﻪﺟﺎی آنﻋﺎدت ﺟﺪﻳﺪی را فراگرفت اما ﻧﻜﺘﻪ مهم آن اﺳﺖ ﻛﻪ به یاد داشته باشیم تغییر عادت امری زﻣﺎنﺑﺮ اﺳﺖ و ﺑﺎ ﺻﺮف ﻫﺰﻳﻨﻪ و ﺗﻼش ﻃﻮﻻﻧﻲ ﻣﺪت بدست می آید. راهﺣﻞﻫﺎی سریع و آﻧﻲ، فقط برای درمان مسائل اﺿﻄﺮاری کاربرد دارد و اﺛﺮﺑﺨﺸﻲ ﭘﺎﻳﺪار ندارد.

این هفت عادت ارتباط مستقیم با موثر بودن دارد و منجر به تعادل میان تولید و قابلیت تولید می گردد. ﻣﺠﻤﻮع ﻣﻬﺎرت، داﻧﺶ و اﺷﺘﻴﺎق، ﻗﺎﺑﻠﻴﺖ ﺗﻮﻟﻴﺪ را ﻣﻲﺳﺎزﻧﺪ. توجه به نگرش ها و برداشت های دوراندیشانه و روش های بلندمدت تا اندازه زیادی موجب حفظ قابلیت تولید می شود. چنین برداشتی هسته موثر بودن است و چنانچه بتوانید برپایه اصول درست، فرهنگی رو به رشد به وجود آورید که به مرور زمان شکل می گیرد، می توانید از ﺑﺎﻻﺗﺮﻳﻦ ﺳﻄﺢ ﻫﻤﻜﺎری و ﻛﺎرﮔﺮوﻫﻲ ﺑﻬﺮهﻣﻨﺪ ﺷﻮﻳﺪ، آﻧﮕﺎه ﻣﻲﺗﻮاﻧﻴﺪ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﻛﻪاﺻﻮل وﻋﺎدتﻫﺎی ﻣﻮﺛﺮ ﺑﻮدن را ﺑﻪدﺳﺖ آورده اﻳﺪ.

اﻳﻦ ﻫﻔﺖ ﻋﺎدت ﻛﺎﻣﻼً بهم ﻣﺮﺗﺒﻄ هستند و ﺑﻪدنبال هم ﻣﻲآﻳﻨﺪ. ﻫﻤﭽﻨﻴﻦﺑﻪ اﻧﺴﺎن ﻛﻤﻚ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ ﺗﺎاز ﺣﺎﻟﺖاﺗﻜﺎ ﺑﻪاﺗﻜﺎی ﻣﺘﻘﺎﺑﻞﺑﺮﺳﺪ واﺳﺘﻘﻼل، ﻣﻴﺎن اﻳﻦ دو ﻗﺮارﻣﻲﮔﻴﺮد.

اتکا: توقع و انتظاری است که من از دیگری دارم، اینکه از من مراقبت کند یا مرا به خواسته ام برساند و اینکه دیگری را به دلیل نرسیدن به آنچه می خواهم ملامت کنم یا متهم سازم.

اتکای متقابل: تفکری که معتقد است ما باهم این کار را خواهیم کرد. ما با همکاری یکدیگر به نتایج بسیار بهتری خواهیم رسید. ما در این حالت روحیه کار گروهی را در خود خلق می کنیم.

استقلال: به این معنی که خودم می توانم کارم را انجام دهم، خودم مسئولیت زندگی و برآورده کردن آرزوهایم را بر عهده دارم، خودم مسئولیت انتخاب هایم را بر عهده می گیرم.

7 عادت افراد موفقهفت عادت افراد موفق(یکی از بهترین کتاب های موفقیت جهان)

عادت 1: ﻋﺎﻣﻞ ﺑﺎﺷﻴﺪ. (نگرش فردی)

اﺷﺨﺎص بخاطر کم و کاستی هایی که دارند؛ ﻧﻘﻄﻪ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻋﺎﻣﻞ ﺑﻮدن،واﻛﻨﺸﻲ ﺑﻮدن اﺳﺖ.افراد موفق و تاثیرگذارﻋﺎﻣل هستند ﻳﻌﻨﻲ مسئولند ورﻓﺘﺎرﺷﺎن ﺣﺎﺻﻞ ﺗﺼﻤﻴﻢ واﻧﺘﺨﺎب آﮔﺎﻫﺎﻧﻪ ﺧﻮدﺷﺎن اﺳﺖ و با استفاده از چهار ویژگی خود آگاهی، تخیل، وجدان و اراده مستقل که از ویژگی های منحصربفرد انسان است و با علم بر اینکه همه چیز برخاسته از درون ماست، ابتکار عمل را به دست می گیرند و اهداف و رویاهای خود را به ثمر می رسانند.

ﻳﻜﻲ از ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ راهﻫﺎ ﺑﺮای ﺗﺸﺨﻴﺺ ﻣﻴﺰان ﻋﺎﻣﻞ ﺑﻮدن ﺧﻮد، اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺒﻴﻨﻴﻢ وﻗﺖ واﻧﺮژی ﺧﻮد را ﺻﺮف ﭼﻪ ﭼﻴﺰﻫﺎﻳﻲ ﻣﻲﻛﻨﻴﻢ.

عادت2: ابتدا در ذهن خود ازﭘﺎﻳﺎن آﻏﺎز ﻛﻨﻴﺪ. (رهبری فردی)

توضیح این عادت در یک جمله اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪروﺷﻨﻲ ﻣﻘﺼﺪ و ﻫﺪف خود را ﺑﺸﻨﺎﺳﻴﺪ، ﺗﺎ ﺑﺪاﻧﻴﺪ ﻛﻪ می خواهید به کجا ﺑﺮﺳﻴﺪ. منشا ﻫﺮآﻓﺮﻳﻨﺶ ﻣﺎدی، ﻳﻚآﻓﺮﻳﻨﺶ ذﻫﻨﻲ است. شعار رسالت شخصی که مبنای تصمیم گیری های کوچک و بزرگ و حتی روزانه ما و اداره زندگی است، در این عادت گنجانده شده است. اﮔﺮیاد بگیرید ﺑﺎ وﺿﻮح و روﺷﻨﻲ آﻳﻨﺪه ﻣﻮردﻧﻈﺮ ﺧﻮد را ﻣﺠﺴﻢ ﻛﻨﻴﺪ، ﺑﻨﻴﺎدیﺗﺮﻳﻦ اﺻﻮل زﻧﺪﮔﻲ ﺧﻮد را ﻛﺸﻒ ﺧﻮاﻫﻴﺪ ﻛﺮد. اﻳﻦ ﻋﺎدت را ﻣﻲﺗﻮانﻋﺎدت رﻫﺒﺮی ﺧﻮاﻧﺪ. رﻫﺒﺮی با ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ تفاوت دارد. رﻫﺒﺮی ﺑﺎ اﻳﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺳﺮوﻛﺎر دارد ﻛﻪ ﭼﻪ اﻣﻮری را ﻣﻲ ﺧﻮاﻫﻢ ﺑﻪاﻧﺠﺎم برﺳﺎﻧﻢ درﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻲاﻧﺪﻳﺸﺪ ﻛﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻲﺗﻮاﻧﻢ اﻣﻮر مشخصی را ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ شکل انجام دهم.
رﻫﺒﺮان ﺑﺎ دروﻧﻲ ﻛﺮدن اﻳﻦ ﻋﺎدت در ﺧﻮد، ﻫﻤﻮاره ازسطحی ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑﻪﭘﻴﺸﺮﻓﺖﻇﺎﻫﺮی اﻣﻮر نگاه می کنند و آن را ﺑﺎﻣﻘﺼﺪی ﻛﻪ درﻧﻈﺮ داﺷﺘﻪاﻧﺪ مقایسه می کنند ﺗﺎ راه را اشتباه نروند. ﻧﻮﺷﺘﻦ هدف و شعاررسالت کاری زﻣﺎنﺑﺮ اﺳﺖ و ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺑﺮای آن ﻋﺠﻠﻪ ﻛﺮد. ﺑﺎﻳﺪ زمان کافی را برای آن صرف کرد، ﻧﻮﺷﺘﻦ ﺷﻌﺎر رﺳﺎﻟﺘﻲ ﻛﻪ اﻓﺮاد ﺑﻪ آن ﭘﺎﻳﺒﻨﺪ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﻛﺎری بیهوده اﺳﺖ.اگرﺑﺘﻮاﻧﻴﺪ اﺧﺘﻴﺎر زﻧﺪﮔﻲ ﺧﻮد را ﺑﻪدﺳﺖ بگیرید، اﺣﺴﺎس اﻣﻨﻴﺖ دروﻧﻲ ﻣﻲﻛﻨﻴﺪ و اﻳﻦﺑﺎﻋﺚ اﻳﺠﺎد ذﻫﻨﻴﺖ ﻓﺮاواﻧﻲ در ﺷﻤﺎ ﻣﻲﺷﻮد.

عادت3: ﻧﺨﺴﺖ اﻣﻮر ﻧﺨﺴﺖ را ﻗﺮار دﻫﻴﺪ. (مدیریت فردی)

افراد موفق ﺑﻪﺟﺎی ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ زﻣﺎن، ﺑﻪ ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ خود ﻣﻲﭘﺮدازﻧﺪ. این عادت، به مدیریت فردی اشاره می کند و سازماندهی، مدیریت زمان و رویدادها را مورد توجه قرار می دهد. در واقع سازماندهی و اجرا بر اساس اولویت ها است و با پیروی از این عادت فعالیت های روزانه تان را بر اساس اهمیت و فوریت برنامه ریزی می کنید و اوضاع و شرایط تان را کاملا در دست می گیرید. ﺑﻪﺟﺎی واﻛﻨﺶ ﻧﺸﺎن دادن ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻳﻞ اﺿﻄﺮاری ﺑﻪ اوﻟﻮﻳﺖﻫﺎی ﺧﻮد ﺗﻮﺟﻪ ﻣﻲﻛنید.ﻳﻌﻨﻲاﻣﻮرﻧﺨﺴﺖ را ﻧﺨﺴﺖ ﻗﺮارﻣﻲدﻫید. ﻋﺎدت 3 در حقیقت آﻓﺮﻳﻨﺶ ﻓﻴﺰﻳﻜﻲ اﺳﺖ، ﻳﻌﻨﻲ ﺑﻪﺗﺤﻘﻖ درآوردن ﻋﺎدت2! اﻓﺮادی ﻛﻪ ﺑﻪﻃﻮر ﻣﻮﺛﺮخود را مدیریت می کنند، ﻧﻈﻢ زﻧﺪﮔﻴﺸﺎن ﻧﺎﺷﻲ ازﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﺧﻮدﺷﺎن است. ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﻲ ﺑﻪ ﻣﺪﻳﺮﻳﺖزﻣﺎﻧﻤﺎن ﻣﻲﺑﻴﻨﻴﻢ ﻛﻪ وﻗﺖ ﺧﻮد را ﺻﺮف دو دﺳﺘﻪ از ﻣﺴﺎئل ﻣﻲﻛﻨﻴﻢ:

اﻣﻮر ﻣﻬﻢ و اﻣﻮر اﺿﻄﺮاری.

اﻣﻮر اﺿﻄﺮاری ﻏﺎﻟﺒﺎً در دسترس ما هستند؛ زﻳﺮا ﺑﻪ ﻣﺎ ﻓﺸﺎر ﻣﻲآورﻧﺪ و اﻗﺪام ﻓﻮری ﻣﻲﻃﻠﺒﻨﺪ و ﻣﻌﻤﻮﻻً کارهای ﻣﻮرد ﻋﻼﻗﻪ دﻳﮕﺮان هستند. اﻣﻮر ﻣﻬﻢ ﺑﻪ ﻧﺘﺎﻳﺞ ﻣﻮرد ﻧﻈﺮ ﻣﺎ ﻣﺮﺗﺒﻄ هستند. اﻣﻮرﻣﻬﻢ ﭼﻮن اﺿﻄﺮاری ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ، ﻧﻴﺎز ﺑﻪ اﺑﺘﻜﺎر ﻋﻤﻞ وﻋﺎﻣﻞ ﺑﻮدن بیشتری دارﻧﺪ. اﮔﺮ ﻋﺎدتﻫﺎی اول و دوم را در خود ایجاد نکرده باشیم، ﺑﻪ ﺳﺎدﮔﻲ در دام اﻣﻮر اﺿﻄﺮاری ﺧﻮاﻫﻴﻢ اﻓﺘﺎد و از اﻣﻮر ﻣﻬﻢ ﺑﺎز ﻣﻲﻣﺎﻧﻴﻢ.در ﺣﻘﻴﻘﺖ 4 دﺳﺘﻪ اﺻﻠﻲ از ﻓﻌﺎﻟﻴﺖﻫﺎ در ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ زﻣﺎن ﻣﺎ وﺟﻮد دارﻧﺪ:

  1. اﻣﻮر ﻣﻬﻢ واﺿﻄﺮاری
  2. اﻣﻮر ﻣﻬﻢ و ﻏﻴﺮ اﺿﻄﺮاری
  3. اﻣﻮر ﺑﻲاﻫﻤﻴﺖ و اﺿﻄﺮاری
  4. اﻣﻮر ﺑﻲ اﻫﻤﻴﺖ وﻏﻴراﺿﻄﺮاری

ﮔﺮوه دوم در واﻗﻊ دﺳﺘﻪای از ﻓﻌﺎﻟﻴﺖﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ افراد موفق، ﺑﻴﺸﺘﺮﻳﻦ وﻗﺖﺧﻮد را ﺻﺮف آنها ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ. اﻗﺪاﻣﺎت ﮔﺮوه اول ﻣﻌﻤﻮﻻ ﺑﺤﺮانﻫﺎ و ﻣﺸﻜﻼت را ﺗﺸﻜﻴﻞ ﻣﻲدﻫﻨﺪ وﺑﺎﻳﺪ بلافاصله آنها را انجام دهیم ﭼﺮا ﻛﻪ ﻫﻢ ﻣﻬﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ و ﻫﻢ اﺿﻄﺮاری. دﺳﺘﻪ ﺳﻮم اﺿﻄﺮاری ﻫﺴﺘﻨﺪ وﻟﻲ اﻫﻤﻴﺘﻲ در رسیدن به اﻫﺪاف ﺑﺮﻧﺎﻣﻪرﻳﺰی ﺷﺪه ﻧﺪارﻧﺪ؛ ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺑﺮای دﻳﮕﺮان ﻣﻬﻢ ﺑﺎﺷﻨﺪ و درﻧﻬﺎﻳﺖ اﻣﻮر دﺳﺘﻪ ﭼﻬﺎرم تلفیقی از ﻫﻤﻪ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖﻫﺎﻳﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﻪ ﻣﻬﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ و ﻧﻪاﺿﻄﺮاری؛ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ کارهایی ﻛﻪ ﻓﻘﻂ اﺗﻼف وﻗﺖ ﻣﺤﺴﻮب ﻣﻲﮔﺮدند و معمولا ﻛﺎرﻫﺎﻳﻲ هستند ﻛﻪ ﺗﻤﺎم روزرا ﺑﻪآﻧﻬﺎ ﻣﻲﭘﺮدازﻳﻢ، اﻣﺎ درﭘﺎﻳﺎن روز ﺑﻪﻧﻈﺮ ﻣﻲرﺳﺪ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﻛﺎری اﻧﺠﺎم ﻧﺪاده اﻳﻢ.اگر ﺑﻪ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ اﻧﺠﺎم مستمر و درﺳﺖ آن زﻧﺪﮔﻲ ﺷﺨﺼﻲ و ﻳﺎﺣﺮﻓﻪای ﻣﺎراﺑﺎ متحول کرده فکر کنیم، متوجه می شویم ﻛﻪ همگی در دﺳﺘﻪ دوم قرار ﻣﻲﮔﻴﺮند.اﻳﻦ ﻫﻔﺖﻋﺎدت ﻧﻴﺰ در ﻫﻤﻴﻦ دﺳﺘﻪ ﻗﺮار ﻣﻲﮔﻴﺮﻧﺪ. افراد موفق ﺧﻮد را از ﻓﻌﺎﻟﻴﺖﻫﺎی دﺳﺘﻪ ﺳﻮم و ﭼﻬﺎرم دور می کنند چون در ﻫﺮ ﺣﺎل ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ.

نکته مهم این است که با ﺑﻲﺗﻮﺟﻬﻲ ﺑﻪ اﻣﻮردﺳﺘﻪ دوم، اﻣﻮر دﺳﺘﻪ اول روزﺑﻪروز وﻗﺖ ﺑﻴﺸﺘﺮی از ﻣﺎ ﺧﻮاهند ﮔﺮﻓﺖ.ﺑﺮای ﭘﺮداﺧﺘﻦ ﺑﻪ کارهای دﺳﺘﻪ دوم ﺑﺎﻳﺪ به کارهای دسته 3 و 4 “نه” ﺑﮕﻮﻳﻴﻢ. ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ ﻓﻌﺎﻟﻴﺘﻲ درراﺳﺘﺎی اﻳﺠﺎد رواﺑﻂ ﻋﻤﻴﻖ، ﺑﺮﻧﺎﻣﻪرﻳﺰی و ﺳﺎزﻣﺎن دادن، رﺷﺪ و ﮔﺴﺘﺮش ﻣﻬﺎرتﻫﺎی ﺷﺨﺼﻲ، ورزش، ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻋﻤﻴﻖ و آﻣﻮزش ﻣﺪاوم، همگی در دﺳﺘﻪ دوم ﻗﺮاردارﻧﺪ. ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪﺟﺎی ﺑﺮﻧﺎﻣﻪرﻳﺰی روزاﻧﻪ، ﺑﻪ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻫﻔﺘﮕﻲ، ﻣﺎﻫﺎﻧﻪ و ﺳﺎﻻﻧﻪ ﺗﻮﺟﻪ ﻛﻨﻴﻢ.ﻳﻌﻨﻲ اﺑﺘﺪا ﺑﺎﭘﺮورش ﻋﺎدت 2 ﻫﺪف مشخصی داشته باشیم و ﺧﻮاﺳﺘﻪ ﺧﻮد را در آﻳﻨﺪه ﺑﺸﻨﺎﺳﻴﻢ و آﻧﮕﺎه ﺑﺎ اوﻟﻮﻳﺖ دادن ﺑﻪ اﻣﻮر، ﻓﻌﺎﻟﻴﺖﻫﺎی ﺧﻮد را در راﺳﺘﺎی آن ﻫﺪف ﺗﻨﻈﻴﻢ ﻛﻨﻴﻢ.

ﻋﺎدت4 :ﺑﺮﻧﺪه/ﺑﺮﻧﺪه ﺑﻴﺎﻧﺪﻳﺸﻴﺪ. (رهبری جمعی)

«ﺑﺮﻧﺪه/ﺑﺮﻧﺪه» فکر کردن یعنی اینکه ﻫﻤﻮاره به دنبال ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ و دو ﻳﺎ ﭼﻨﺪ ﺟﺎنبه ﺑﺎﺷﻴﺪ. در این عادت ﺟﺎﻳﻲ ﺑﺮای رﻗﺎﺑﺖ و ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ وﺟﻮد ﻧﺪارد. چنین نگرشی منجر به احساس مطلوب در ﻫﻤﻪ ﻛﺴﺎﻧﻲ می شود ﻛﻪ درﻳﻚﭘﺮوژه ﻳﺎ ﺗﺼﻤﻴﻢﮔﻴﺮی ﺳﻬﻴم هستند و بالطبع موجب می شود ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ اﺟﺮای ﺑﺮﻧﺎﻣﻪاﺣﺴﺎسﺗﻌﻬﺪ ﻛﻨﻨﺪ. ﻧﮕﺮش «ﺑﺮﻧﺪه/ﺑﺎزﻧﺪه» ﻗﺪرتﮔﺮاﻳﻲ را موردتوجه قرار می دهد. ﻧﮕﺮش«ﺑﺎزﻧﺪه/ﺑﺮﻧﺪه»ﻧﻴﺰمتعلق به ﻛﺴﺎﻧﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﻤﻮاره ﺑﺮای ﺟﻠﺐ رﺿﺎﻳﺖ دﻳﮕﺮان و اﻳﺠﺎد ﻣﺤﺒﻮﺑﻴﺖ در نظراﻳﺸﺎن ﻛﻮﺗﺎه ﻣﻲآﻳﻨﺪ.

ﺑﻪﻛﺎرﮔﻴﺮی ﻧﮕﺮش ﺑﺮﻧﺪه/ﺑﺮﻧﺪه ﻋﺎدت رﻫﺒﺮی اﺳﺖ ولازمه بهره مندی ازآن ﻫﻤﺎن ﭼﻬﺎرﺧﺼﻴﺼﻪ ﻣﻨﺤﺼﺮﺑﻪﻓﺮد اﻧﺴﺎﻧﻲ ﻳﻌﻨﻲ ﺧﻮدآﮔﺎﻫﻲ، ﺗﺨﻴﻞ، ﺷﻌﻮرواراده آزاد اﺳﺖ. ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﻣﺴﺘﻠﺰم ﻳﺎدﮔﻴﺮی ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ، ﺗﺄﺛﻴﺮﮔﺬاری ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ و ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻣﺘﻘﺎﺑﻞاﺳﺖ. با نگرش برنده / برنده متعهد می شویم که تمام جوانب و راه حل ها را در جهت دستیابی به رضایت دو طرفه جستجو کنیم.

ﻋﺎدت5: اول ﮔﻮش شنوا داشته باشید، ﺳﭙﺲ ﺑﺨﻮاﻫﻴﺪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﮔﻮش ﻛﻨﻨﺪ. (اصول ارتباط)

این عادت اصول ارتباطات را مورد توجه قرار می دهد و همدلی را اساس این اصول می داند. یعنی اول بگذار من تو را درک کنم و اول خودتان وضعیت دیگری را بفهمید و بعد بخواهید که شما را درک کنند. اﻳﻦ ﻋﺎدت ﻣﺴﺘﻘﻴﻤﺎً ﺑﻪ ﺷﻴﻮه ارﺗﺒﺎط ﺑﺮﻣﻲﮔﺮدد و ﻛﻠﻴﺪ اﻳﺠﺎد ﻫﻤﺪﻟﻲ و رواﺑﻂ ﻣﺒﺘﻨﻲ ﺑﺮ ﻧﮕﺮش ﺑﺮﻧﺪه/ﺑﺮﻧﺪه اﺳﺖ. ﺑﺎﻳﺪ آﻧﻘﺪر ﻗﺎﺑﻠﻴﺖ اﻧﻌﻄﺎف داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﺗﺎ ﺑﺘﻮاﻧﻴﺪ ﺧﻮد را ﺑﺎﻫﺮ وﺿﻌﻴﺘﻲ ﺗﻄﺒﻴﻖ دﻫﻴﺪ..ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﺑﻪ ﻛﺎﻧﻮن ﺗﻐﻴﻴﺮﻧﺎﭘﺬﻳﺮ دروﻧﺘﺎنﻣﺘﺼﻞ ﻧﺒﺎﺷﻴﺪ اﻣﻜﺎن دارد ﺑﺎ ﮔﻮش دادنﺑﻪ دﻳﮕﺮان ﻋﻮض ﺷﻮﻳﺪ و ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻛﻨﻴﺪ.ﺑﺮای اﻳﺠﺎد ارﺗﺒﺎط ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺘﻮاﻧﻴﺪ اﻧﮕﻴﺰه اﻳﺠﺎد ﻛﻨﻴﺪ و واﻻﺗﺮﻳﻦ ﺷﻜﻞ اﻳﺠﺎد اﻧﮕﻴﺰه،اﻋﺘﻤﺎداﺳﺖ. وﻗﺘﻲاﻋﺘﻤﺎد اﻳﺠﺎد ﻛﻨﻴﺪ،دﻳﮕﺮی آﻣﺎده ﺷﻨﻴﺪن ﺣﺮفﻫﺎ و ﻣﻮاﺿﻊ ﺷﻤﺎﺳﺖ. اﻳﺠﺎد اﺣﺴﺎس ﻫﻢدﻟﻲ ﻣﺘﻔﺎوت از ﻫﻢدردی ﻛﺮدن اﺳﺖ. همدلی ﻳﻌﻨﻲ از ﭼﺎرﭼﻮب ذهنی آن ﺷﺨﺺ ﺑﻪ ﻣﺴﺌﻠﻪ نگاه کنید اﻣﺎ ﻫﻢدردی ﻧﻮﻋﻲﻗﻀﺎوت وﻣﻮاﻓﻘﺖ اﺳﺖ و ﻣﻌﻤﻮﻻً اﻓﺮاد را ﻣﺘﻜﻲ ﻣﻲﺳﺎزد و ﺑﻪ آﻧﻬﺎ ﺧﻮراک ﻣﻨﻔﻲ ﻣﻲرﺳﺎﻧﺪ. برای ایجاد ارتباطی حقیقی، لازم است با پیروی از این عادت با نیت درک، به سخنان دیگران گوش کنید و نه با نیت پاسخ به آن!

ﻋﺎدت6: نیروی گروهی ایجاد کنید. (اصول همکاری)

همواره “ﻛﻞ” ﺑﺰرﮔﺘﺮ از ﻣﺠﻤﻮع اﺟﺰای آن اﺳﺖ. این عادت به اصول همکاری خلاقانه توجه دارد. ﺑﺮای رﺳﻴﺪن و ﻋﻤﻞ ﻛﺮدن ﺑﻪ ﺷﻴﻮه ﺑﺮﻧﺪه/ ﺑﺮﻧﺪه ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ اﻳﺠﺎد انرژی دسته جمعی ﺑﭙﺮدازﻳﺪ و ﺑﻪ ذﻫﻨﻴﺖ ﻓﺮاواﻧﻲ ﺑﺮﺳﻴﺪ. ﺑﺎ ﺑﻪﻛﺎرﮔﻴﺮی ﻋﺎدتﻫﺎی 4 و5 و6 ﻣﻲﺗﻮاﻧﻴﺪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻬﻢ دﺳﺖﻳﺎﺑﻴﺪ. دﻗﻴﻘﺎً ﺑﻪ ﺣﺮفﻫﺎی ﻃﺮف ﻣﻘﺎﺑﻞ ﮔﻮش ﻛﻨﻴﺪ و در ﻧﻬﺎﻳﺖ اﺣﺘﺮام ارﺗﺒﺎط ﺑﺮﻗﺮار ﻛﻨﻴﺪ. ﻣﻬﻢﺗﺮﻳﻦ ﻧﻜﺘﻪ، ﺗﻮﺟﻪ وارج ﻧﻬﺎدن ﺑﻪ ﺗﻔﺎوتﻫﺎﺳﺖ. ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ اﺣﺴﺎس اﻣﻨﻴﺖ دروﻧﻲ ﺑﺎاﻳﻦ ﺗﻔﺎوتﻫﺎ در دﻳﮕﺮان ﻣﻮاﺟﻪ ﺷﻮﻳﻢ ﻣﻲﺗﻮاﻧﻴﻢ آﻧﻬﺎ را درکﻛﺮده و ﺑﻪ اﻳﺸﺎن اﺣﺘﺮام ﺑﮕﺬارﻳﻢ.ﻫﺮ ﭼﻪ ﺳﻄﺢ اﻋﺘﻤﺎد ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ و ﻫﻤﻜﺎری ﺑﺎﻻﺗﺮ رود ﺑﻪ ﻛﺴﺐ ﻧﮕﺮش ﺑﺮﻧﺪه/ﺑﺮﻧﺪه و درﻧﻬﺎﻳﺖ اﻳﺠﺎد انرژی دسته جمعی ﻧﺰدﻳﻚﺗﺮ ﻣﻲﺷﻮﻳﻢ.

ﻋﺎدت 7: اره را ﺗﻴﺰ ﻛﻨﻴﺪ (اصول بازسازی خود)

این عادت فرصتی را فراهم می آورد برای بازسازی ابعاد مهم زندگی. اﮔﺮ ﺑﻪﻃﻮر ﻣﻨﻈﻢ ﺑﻪ ﻋﺎدت7ﺑﭙﺮدازﻳﺪ، ﺧﻮدﺑﻪﺧﻮد ﺳﺎﻳﺮ ﻋﺎدتﻫﺎ را ﻧﻴﺰ در خود ﭘﺮورش ﺧﻮاﻫﻴﺪ داد.

1 .ﺟﻨﺒﻪ ﺟﺴﻤﺎﻧﻲ:ﻣﺮاﻗﺒﺖ ﻣﻮﺛﺮ از ﺟﺴﻢ و ﺗﻮﺟﻪ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺑﻪ بدن ﺷﺎﻣﻞ ﺗﻐﺬﻳﻪ درﺳﺖ،اﺳﺘﺮاﺣﺖ ﻣﻨﺎﺳﺐ و ورزش ﻣﻨﻈﻢ.اﻳﻦ فعالیت ها ﺑﻪ دﺳﺘﻪ دوم کارها یعنی مهم و غیراضطراری ﺗﻌﻠﻖ دارﻧﺪ و در ﺻﻮرت کوتاهی در آﻧﻬﺎ باید زمان بیشتری را به کارهای مهم و ضروری اختصاص دهید.
2 .ﺟﻨﺒﻪ ﻣﻌﻨﻮی: ﺑﺎزﺳﺎزی ﺑﻌﺪ ﻣﻌﻨﻮی ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد ﻛﻪ رﻫﺒﺮی زﻧﺪﮔﻴﻤﺎن رادر دﺳﺖ ﺑﮕﻴﺮﻳﻢ و ﺑﻪ ﻋﺎدت 2 ﻣﺮﺑﻮط ﻣﻲﺷﻮد.ﺑﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻣﻔﻴﺪ و ﻣﻨﻈﻢ و ﻳﺎﭘﺮداﺧﺘﻦ ﺑﻪ ﻫﻨﺮ ﻣﻄﻠﻮﺑﻤﺎن ﻣﻲﺗﻮاﻧﻴﻢ اﻳﻦ ﺑﻌﺪ را ﭘﺮورش دﻫﻴﻢ.
3 .ﺟﻨﺒﻪ ذﻫﻨﻲ: ﺑﺎ آﻣﻮزش عمیق و مستمر و ﺑﺮﻧﺎﻣﻪرﻳﺰی ﺑﺮای ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ، ذﻫﻦ ﺧﻮد را تمرین می دهیم. ﭘﺮورش ﺑﻌﺪ ذﻫﻨﻲ ﺑﻪ ﻋﺎدت 3 ﺑﺮﻣﻲﮔﺮدد؛ ﺑﺎ ﻧﻮﺷﺘﻦ اﻳﺪهﻫﺎ و ﺗﺠﺮﺑﻴﺎت ﻧﻴﺰ ﻣﻲﺗﻮان ﺑﻪﭘﺮورش اﻳﻦ ﺑﻌﺪ ﭘﺮداﺧﺖ.
4 .ﺟﻨﺒﻪ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ/ﻋﺎﻃﻔﻲ: ﭘﺮورش اﻳﻦ ﺑﻌﺪ از ﺷﺨﺼﻴﺖ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﻋﺎدتﻫﺎی 4 و5و6ﻣﺮﺑﻮط اﺳﺖ. ﺑﻪاﺻﻮل رﻫﺒﺮی ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ،ارﺗﺒﺎط ﺳﺮﺷﺎر از ﻫﻤﺪﻟﻲ و ﻫﻤﻜﺎری ﺧﻼق.

عادت هفتم تنها اهرمی است که می توانید با تکیه بر آن هرازچندگاهی دست از کار بکشید و برای تجدید نظر در تمام جوانب زندگی تان، تصمیم بگیرید و دست به عمل بزنید.

جمعبندی یکی از بهترین کتاب های موفقیت که باید خواند

ﻫﺮﻳﻚ از اﻳﻦ ﻫﻔﺖ ﻋﺎدت درحقیقت به گونه ای ﺗﻐﻴﻴﺮ نگرش و ﺑﺮداﺷﺖ ﻣﺤﺴﻮب ﻣﻲﺷﻮد زﻳﺮا ﺑﺎ ﺑﺎورﻫﺎ وﻋﺎدات ﻗﺒﻠﻲ ما مغایرت دارد. ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺮدم ﺑﻪ ﺟﺎی ﻣﺴﻮوﻟﻴﺖﭘﺬﻳﺮی ، ﺗﻘﺼﻴﺮ را ﺑﻪ ﮔﺮدنﻋﻮاﻣﻞ بیرون از ﺧﻮد ﻣﻲاﻧﺪازﻧﺪ. ﺗﺼﻮر ﻋﻤﻮم ﺑﺮ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪﺳﺮﻧﻮﺷﺘﺸﺎن ازﭘﻴﺶ ﺗﻌﻴﻴﻦ ﺷﺪه و ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻫﺪفﻫﺎ تاثیری ندارد؛ اﻓﺮاد ﻣﻌﻤﻮﻻً ﺑﻪ ﻣﻮارد ﻓﻮری و اﺿﻄﺮاری ﻣﻲرﺳﻨﺪ و از ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ اﻣﻮر ﻣﻬﻢ ﻏﺎﻓﻠﻨﺪ.

بیشتر افراد انتظار دارﻧﺪ ﻛﻪ اول دﻳﮕﺮان ﺑﻪ آﻧﻬﺎﮔﻮش ﻛﻨﻨﺪ و درکشان کنند .ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺮدم انرژی دسته جمعی را ﻧﻮﻋﻲ ﺳﺎزش ﻣﻲداﻧﻨﺪ در ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻋﺎدتﻋﻤﻼً ﺳﺮﺷﺎر از ﺧﻼﻗﻴﺖ و ﻫﻴﺠﺎن اﺳﺖ.
و در ﻧﻬﺎﻳﺖ اﻏﻠﺐ ﺗﺼﻮر ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ زﻣﺎن ﻛﺎﻓﻲ ﺑﺮایﺑﺎزﻧﮕﺮی در خود و ﺑﺎزﺳﺎزی خود را ﻧﺪارﻧﺪ.و ﻳﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﭘﺮورش ﻳﻚ ﺑﻌﺪ ﺧﻮد ﻣﻲﭘﺮدازﻧﺪ.رﻋﺎﻳﺖ ﺗﺮﺗﻴﺐ و پشت سرهم بودن در ﭘﺮورش اﻳﻦ ﻫﻔﺖ ﻋﺎدت اﻫﻤﻴﺖ ﺑﻪﺳﺰاﻳﻲ دارد زﻳﺮا اﺑﺘﺪا ﺑﺎﻳﺪ طبیعت و خصلت ﻣﺎ ﺗﻮﺳﻂ ﺳﻪ ﻋﺎدت اول ﭘﺮورش ﻳﺎﺑﺪ و ﺑﻪ ﭘﻴﺮوزی ﺷﺨﺼﻲ و اﺳﺘﻘﻼل دﺳﺖ ﻳﺎﺑﻴﻢ و آﻧﮕﺎه ﺑﺎاﻳﺠﺎد ﺳﻪ ﻋﺎدت ﺑﻌﺪی ﺑﻪ ﭘﻴﺮوزی ﻋﻤﻮﻣﻲ و اﺗﻜﺎی ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ ﺑﺮﺳﻴﻢ ﺷﻨﺎﺧﺖ اﺻﻮل و ﭘﺎﻳﺒﻨﺪ ﻣﺎﻧﺪن ﺑﻪ آﻧﻬﺎ ﻛﻪ ﻻزﻣﻪ ﻣﻮﺛﺮﺑﻮدن اﺳﺖ ﺗﻨﻬﺎ در ﺳﺎﻳﻪ ﭘﺮورش دﻗﻴﻖ وﻛﺎرﺑﺮدی اﻳﻦ 7 ﻋﺎدت بدست می آید.

پیشنهاد نگارنده به خوانندگان این مطلب این است که حتما این کتاب ارزشمند را نه یک بار، بلکه بارها و بارها بخوانید و از تجارب فوق ارزشمند نویسنده کتاب، نهایت سوءاستفاده را ببرید!

 8- کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید (یکی از بهترین کتاب های موفقیت که باید خواند )

  • نام کتاب: بیندیشید و ثروتمند شوید
  • نام نویسنده:ناپلئون هیل (Napoleon Hill)
  • عنوان اصلی: Think and Grow Rich
  • تعداد صفحات کتاب: 248 صفحه
  • انتشارات: شباهنگ

کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید ناپلئون هیلبطور حتم کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید یکی از بهترین کتاب هایی خواهد بود که در زندگیتان خوانده اید. محتوای این کتاب صرفا درباره ثروت نیست! این کتاب راه رسیدن به تمام خواسته ها را بیان می کند.

ناپلئون هیل نویسنده آمریکایی یکی از پیشگامان سبک مدرن ادبیات موفقیت شخصی بود. او در وایز کانتی، ویرجینیا به دنیا آمده است. او نویسندگی را از سن 13 سالگی به عنوان گزارشگر کوهستان برای روزنامه های کوچک شهر شروع کرد تا این که به یکی از محبوب ترین نویسندگان انگیزشی آمریکا تبدیل شد. کار او به عنوان بنای یادبود دستاوردهای فردی به حساب می آید و سنگ بنای انگیزش مدرن است.

کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید، یکی از معروف‌ترین و پرفروش ترین آثار او در جهان است . پیشنهاد اولیه نوشتن این کتاب از سوی اندرو کارنگی، موسس و صاحب غول فولاد امریکا و دومین نفر در لیست ثروتمندان تاریخ به ناپلئون هیل ارائه شد، ناپلئون هیل با صرف بیش از 20 سال از عمرش و مصاحبه با بیش از 500 نفر از ثروتمندان و افراد موفق جهان از سال 1883 تا سال 1970 و بررسی زندگی آنها به مخرج مشترک موفقیت دست پیدا کرد و اصول موفقیت را در 13 گام در این کتاب توضیح می دهد.

هیل بنیادی به عنوان یک موسسه غیر انتفاعی آموزشی تاسیس کرد که هدف آن ادامه ی فلسفه رهبری، خودانگیزشی و دستاوردهای فردی او است. او به سبب درایتی که از خود نشان داد، یکی از مشاوران رئیس جمهور فرانکلین دی روزولت 1933 – 36 تبدیل شد.

ناپلئون هیل معتقد است: “هر چه ذهن انسان تصور و باور کند، می تواند به آن دست یابد.

مهمترین گام های اصول موفقیت هیل به شرح زیر است:

مبنای فلسفه و روش این نویسنده بزرگ و موفق جهان این است که انسان می تواند افکار و اندیشه های خود را به هم ارز فیزیکی آن تبدیل کند و روش آن به صورت زیر است؛

  1. قدم اول آن است که شخص، خواسته ای کاملا مشخص و واضح داشته باشد، یعنی باید دقیقا بداند چه می خواهد.
  2. قدم دوم آن است که برای رسیدن به خواسته اش، اشتیاق سوزان داشته باشد یا ایجاد کند بطوریکه نسبت به خواسته خود وسواس فکری پیدا کند.
  3. برای رسیدن به خواسته خود یک برنامه مشخص داشته باشد و در جهت رسیدن به آن اقدام و عمل موثر و مفید انجام دهد.
  4. چندین بار در طول روز به روش معینی که در کتاب توضیح داده شده ، درباره خواسته خود تصویرسازی و تجسم خلاقانه داشته باشد و ذهنش را در شرایط باورپذیری قرار دهد گویی که قبلا به خواسته اش رسیده است.
  5. در راه رسیدن به خواسته خود سماجت به خرج دهد و طوری اقدام کند که گویی هیچ راه بازگشتی وجود ندارد و تحت هیچ شرایطی شکست را نپذیرد و نظرات و انتقادات دیگران نیز برایش مهم نباشد.

در این صورت است که این شخص بطور حتم به خواسته خود هرچه که باشد می رسد و کائنات در برابر چنین شخصی سر تسلیم فرود می آورد و همه شرایط را برای رسیدن وی به خواسته اش مهیا می کند.

گزیده ای از این کتاب در این مقاله آمده است ولی به این معنی نیست که تمام جملات این گزیده کتاب، دقیقا همانند کتاب اصلی باشد زیرا به جهت رساندن محتوای مطالب در کمترین حجم، ممکن است متن اصلی خلاصه یا دچار تغییراتی شده باشد.

اندیشه ثروت است!

مردی که با اندیشه توماس ادیسون شریک شد.

به راستی که اندیشه، ثروت و دارایی است ; دارایی قدرتمندی که وقتی با ھدف مشخص , عزم راسخ و اشتیاق سوزان ترکیب می شود , راه رسیدن به ثروت و سایر داراییھا را به روی شما می گشاید .

اینکه اشتیاق اولیه بارنس برای رسیدن به ھدفش چه مبلغی برای او به ارمغان آورد مطلبی است که از آن بی اطلاعم . شاید بارنس دو یا سه میلیون دلار به جیب زد اما این دارایی در مقایسه با دانش به مراتب بزرگتری که او به آن رسید قابل مقایسه نیست و دانش او این بود «میتوان با استفاده از اصول مشخص و شناخته شده انگیزه ی ناملموس اندیشه را به ثروت مادی تبدیل کرد .» بارنس عملا با اندیشیدن، شریک ادیسون کبیر شد . او با اندیشیدن به موفقیتی بزرگ دست یافت. او در شروع تنھا این را میدانست که چه میخواھد. او عزمی راسخ داشت که به او امکان داد تا زمان دستیابی به ھدف روی پای خود بایستد.

۱۷ اصل موفقیت ناپلئون هیل (فیلم بدون سانسور)
قوانین طلایی موفقیتمشاهده فیلم بدون سانسور

در فاصله 90 سانتیمتری طلا!

یکی از علل عمده شکست و ناکامی این است که در برخورد با مشکلات موقتی متوقف می شویم و دست از تلاش برمی داریم . ھرکسی را که بگویید این را زمانی تجربه کرده است.

در روزگاری که ھمه در اندیشه طلا بودند یکی از عموھای داربی گرفتار «تب طلا» شد. راھی غرب شد تا با حفاری زمین به ثروت برسد . او ھرگز نشنیده بود که در مغز انسان طلایی به مراتب بیش از آنکه او از زمین بیرون بیاورد وجود دارد. او با اخذ اجازه نامه با بیل و کلنگ سرگرم کار شد.

بعد از ھفته ھا کار طاقت فرسا به کلوخه ھای براق طلا رسید .امید داربی و عمویش بیشتر می شد تا اینکه اتفاقی افتاد . رگه ھای طلا بی مقدمه ناپدید شدند . آنھا به پایان رنگین کمان رسیده بودند. از معدن طلا دیگر اثری نبود. به کندن زمین ادامه دادند , مایوسانه میخواستند رگه طلا را از نو بیابند , اما موفق نشدند. سرانجام تصمیم گرفتند که دست از کار بکشند.دستگاه حفاری را به چند صد دلار فروختند و با قطار به دیارشان برگشتند .مھندس مزبور نظر داد که پروژه حفاری معدن از آن جھت شکست خورده که صاحبان آن با کار معدن و اصول حاکم بر آن آگاه نبودند.کسی که دستگاه حفاری را خریده بود میلیونھا دلار ثروت انباشت کرد . او به حقیقت مھمی توجه کرده بود و آن این که قبل از تسلیم شدن و دست از کار کشیدن باید با متخصص به مشورت نشست .

نظریه درست تنھا چیزی است که به آن نیاز دارید!

نظریه سالم تنھا چیزی است که برای رسیدن به موفقیت به آن نیاز دارید. اصول مندرج در این کتاب راه و روشی برای ایجاد نظریات مفید فراھم می آورد . قبل از آنکه به این اصول بپردازیم میگوییم که این حق شماست که پیام مھمی را بشنوید. وقتی ثروت به سوی شما جاری میشود ,حرکتی بس سریع دارد , با تنعم ھمراه است , آنگونه که تعجب میکنید که در این چند سال کجا پنھان بوده است. بدانید که این موضوع مھمی است . این را ھم بدانید که ثروت نصیب کسانی میشود که سخت کوشند و از مداومت لازم برخوردارند. وقتی اندیشیدن را شروع میکنید و ثروتمند میشوید در می یابید که ثروت با یک حالت ذھنی آغاز میشود , باید ھدف مشخصی داشته باشید. باید به ذھنیت مثبت برسید. من 25 سال بررسی کردم تا بدانم که چگونه ثروتمندان ثروتمند میشوند. دقیق شوید و به محض احاطه بر اصول این فلسفه , بکوشید که این اصول را به کار برید. موقعیت مالی بھتری پیدا میکنید زیرا ھرچه را لمس بکنید دارایی شما میشود. غیرممکن است ؟ نه ھرگز غیر ممکن نیست.

یکی از نقاط ضعف اشخاص این است که از غیرممکن حرف میزنند. ھمه آن چیزھایی را که به نتیجه نمیرسند میدانند ,ھمه از نشدنی ھا حرف میزنند. این کتاب برای کسانی نوشته شده است که میخواھند از اقدامات اشخاص موفق استفاده کنند. موفقیت از آن کسانی است که ذھنیت موفق دارند. شکست از آن کسانی است که بی تفاوت اجازه میدھند ذھنیت شکست در آنھا نفوذ کند. ھدف این کتاب کمک به کسانی است که میخواھند از ذھنیت شکست به ذھنیت موفقیت برسند.

پیشنهاد نگارنده به خوانندگان این مطلب این است که حتما این کتاب ارزشمند را نه یک بار، بلکه بارها و بارها بخوانید و از تجارب فوق ارزشمند نویسنده کتاب، نهایت سوءاستفاده را ببرید!


9- کتاب قدرشناسی (یکی از بهترین کتاب های موفقیت که باید خواند )

  • نام کتاب: قدرشناسی
  • نام نویسنده: ام جی ریان (Ryan, Mary Jane)
  • عنوان اصلی: Attitudes of gratitude : how to give and receive joy everyday of your life
  • تعداد صفحات کتاب: 240 صفحه
  • انتشارات: جیحون

کتاب قدرشناسی ام جی ریان | راز موفقیت

موضوع اصلی این کتاب از نظر من زندگی در زمان حال با تمام حواس شش گانه است … دیدن و شنیدن و لمس کردن تمام اتفاقاتی که در اطرافت، زندگیت و درونت به وقوع می پیوندد و آماده کردن خودمان برای رویارویی بیشتر و بهتر با دیدن نیمه پر لیوان ..
یک سری راهکارها و پیامدهای در ارتباط با قدر شناسی در این کتاب آمده:
فرمول خوشحالی:
– در اول صبح از خودم بپرسم درباره ی خودم از چه چیزهایی سپاسگزارم و در پایان روز از خود بپرسم امروز چه کاری انجام داده ام که احساس خوبی به من داد.
این کار به من کمک میکند تا به خودم یادآوری کنم چه چیزهای مفیدی در زندگی دارم که نادیده گرفتم و یا فراموش کرده ام .
– قدر شناسی، صرفا بیاد آوردن چیزهایی که در زندگی داریم به ما کمک میکند شادمان شویم .
وقتی چیزی دریافت میکنیم دو چیز داریم یکی آن چیزی که دریافت کرده ایم و دوم احساس خوبی که در آینده از یادآوری آن در ما ایجاد می شود..
– قدر شناسی یک ارتقا دهنده ی درونی است و هر لحظه از خودت بپرس چرا قدر دانم ؟
– در حین رشد کردن اغلب تمام احساسات مثبت را از دست می دهیم و همیشه می گوییم از سن ما گذشته است ….
اگر حس قدرشناسی داشته باشیم زندگی و شادی در آن مانند لذتی است که در بچگی می کشیدیم.
– قدر شناسی باعث آزاد شدن اندورفین در خون می شود و ناراحتی و ناامیدی باعث ترشح آدرنالین … اندورفین باعث آرامش قلبی و گشادی عروق می شود.
– شما در یک لحظه نمیتوانید هم شکر گزار باشید و هم بدبخت …
روی مسائل همانگونه که هست نگاه کنید، نگران اتفاقاتی که شاید هیچگاه نیافتد نباشید به اکنون و حالا فکر کنید.
نگرانی همیشه در مورد آینده است اما قدر شناسی همیشه راجع به اکنون است.
– قدر شناسی موجب می شود انرژی مثبتی ساطع کنیم که دیگران هم انرژی ما را جذب می کنند و از ارتباط با ما لذت می برند.
– قدر شناسی کمال گرایی را درمان می کند …
ما می توانیم خوب باشیم ولی کامل نباشیم . اگر کامل نباشیم افسرده نشویم، ناراحت نباشیم از چیزی که هستیم خوشحال و قدرشناس باشیم . انرژی خود را بجای صرف بهترین بودن بکنم صرف قدر شناسی از اکنون خودم میکنم .

فهرست عناوین کتاب ها

کتاب 1 : قدرشناسی اثر ام جی ریان

کتاب 2 : بیندیشید و ثروتمند شوید ناپلئون هیل

کتاب 3 : هفت عادت مردمان موثر اثر استفان کاوی

کتاب 4 : پدر پولدار پدر بی پول اثر رابرت کیوساکی

کتاب 5 : چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟ اثر اسپنسر جانسون

کتاب 6 : موفقیت نامحدود در بیست روز اثر آنتونی رابینز

کتاب 7 : قدرت در درون ماست اثر لوئیز ال هی

کتاب 8 : قله ها و دره ها اثر اسپنسر جانسون

کتاب 9 : بخواه تا برآورده شود اثر کوین ترودو

لینک های کوتاه: v.ht | gg.gg | bit.ly | is.gd  | urly.iru.to | cutt.ly

بهترین کتاب های موفقیت، کتاب موفقیت، کتاب هایی که افراد موفق خوانده اند، 10 کتاب برتر موفقیت، کتاب های موفقیت، بهترین کتاب موفقیت، بهترین کتابهای موفقیت، کتاب در مورد موفقیت، کتابهای موفقیت، کتاب هایی برای موفقیت، دانلود کتابهای موفقیت و ثروت، بهترین کتاب موفقیت در کسب و کار، بهترین کتاب های هوش مالی، دانلود رایگان کتاب های موفقیت، کتاب های موفقیت برای نوجوانان، رمان موفقیت

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
8 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

سلام خیلی عالی یه آدرس سایت یا کتاب فروشی معرفی کنید اینا به علاوه کتابهای دیگه موفقیت بگیرم سپاسگزارم مالمیر

سلام بخش اصلی این کتاب ها در سایت انتشارات کاپیتان موجود میباشد و به صورت اینترنتی میتوانید خرید کنید…

درود بر استاد جولایی ارجمند.مطالب این مقاله پر محتوا اشتیاق منو برای کتاب خوندن بیشتر و بیشتر کرد..با تشکر از زحماتتون.واقعا کتاب خوندن مغز انسان رو با اطلاعات جدید پر میکنه.اطلاعاتی که نمیدونیم کی و کجا,اما قطعا به موقع به یادمون میان و کاهامون رو راه میندازن.چون نه تنها اطلاعات جدیدی به مغز اضافه میکنه ,بلکه باعث میشه بتونیم اونهارو به راحتی به خاطر بیاریم.و روزانه فقط با 6دقیقه مطالعه میتونیم تا 68درصد استرس رو در خودمون کاهش بدیم…

سلام و عرض ادب .
من به تازگی با کتاب خواندن آشتی کردم شاید قبلا در سال یک کتاب را میخواندم ولی الان حس ک حالم نسبت به کتاب تغییر کرده و از این بابت خوشحالم . در حال حاضر اوقات فراغتم را با کتاب خواندن میگذرانم . از شما استاد بزرگوار واقعا ممنونم که بهمون لذت کتاب خواندن را یادآوری کردید . کتاب انیس و مونس من شده . همه کسم شده و از خوندن اونها لذت میبرم . و حس عالی در من ایجاد میکنه . و تمام تلاشم براینه که نکات مهم کتابها را در زندگیم اجرایی کنم .

بسیار عالی و آموزنده بود. بی نهایت سپاسگزارم.

آفرین به شما. مطلب حقیقتا جالب و تحسین برانگیز

پیشنهاد می کنم اگر اهل مطالعه ی کتابهای موفقیت هستید حتما حتما کتاب هفتصد نکته‌ی موفقیت‌آمیز نوشته دکتر حمید رضائی را هم بخوانید.

0
    0
    سبد خرید شما
    سبد خرید شما خالی استبرو به فروشگاه